اول میخواستم در یه مورد دیگه بنویسم یه مطلبی پیش اومد حالا اول اینو مینویسم بعد اون یکی رو...

عشق رو میشه به دو دسته کلی تقسیم کرد یه عشق آسمونی داریم یه عشق زمینی...این دو تا رو چه جوری میشه کنار هم گذاشت؟....اصلا با هم میشه یه جا باشن یا نه؟

برای پرواز به ملکوت باید از همه اون بندهایی که دلت رو به این دنیا وصل میکنه رها بشی....هر چیزی که باعث میشه وقتی که داری از زمین بلند میشی پشت سرتو با نگرانی نگاه کنی باید فراموشش کنی...هر وقت احساس کردی که وقتی داری اوج میگیری یه نیروی جاذبه ای تو رو داره میکشه پایین باید رها کنی....در پرواز ملکوتیت باید فقط "به هوای سر کویش پر و بالی بزنی"....

عشق به حقیقت مطلق از جنس عشق به امور زمینی نیست...از نگاه کردن به ذغال نمیشه پی به درخشش و عظمت الماس برد!

من این طور فکر میکنم که عشق رو اگه اینطوری تقسیمش کنیم راحت تر میشه در موردش فکر کرد:

یه عشق عالی هست که عشق به خوبی ها و زیباییهای حقیقی هست....و یه عشق پست که عشق به اموربی ارزش و فناپذیر...از عشق پست هیچ وقت نمیشه به عشق عالی رسید...چون کاملا با هم غیر همسو هستن....

اما عشق به خوبی ها و زیباییهای حقیقی بازم خودش مراتب مختلفی داره...از مرحله دوست داشتن شرو میشه و به فنا شدن ختم میشه....غیر از اینکه مراتب مختلفی داره نمودهای مختلفی هم داره که هر کدومش یه عمقی از آگاهی رو شامل میشه....

مراتب مختلفش میشه گفت شبیه به موسیقی هست...فرض کنین یه ارکستر سمفونیک از Mozart داره تو یه سالن اجرا میشه...آدمای مختلفی که اونجا هستن هر کدوم یه قسمتی از زیباییشو میتونن درک بکنن...بعضی که پنبه گذاشتن تو گوشاشون! اصلا چیزی نمیشنون...گاهی اصلا خبر ندارن چه صدای هماهنگی در حال پخش در فضا هست....تو دنیای خیالی ذهنشون غرق شدن و فراتر از اونو درک نمیکنن....

یه عده هستن که فقط به موسیقی علاقه دارن ولی از عمقش خبر ندارن...صدای هماهنگ موسیقی رو میشنون ولی عمق زیباییشو درک نمیکنن....

و فقط اون عده خاص هستن که به عمق زیبایی موسیقی پی بردن....وقتی که دارن گوش میکنن انگار اصلا خودشونو فراموش میکنن...انگار وجود خودشون هم دیگه جزیی از موسیقی شده....خودشونو میسپارن به موسیقی و با فرازو نشیب هاش هماهنگ میشن....

عشق به خوبی ها هم مراتب مختلفی داره....و هم نمودهای مختلفی داره....خداوند صاحب خوبی مطلق هست و هر خوبی تنها میتونه از خداوند سرچشمه بگیره....این خوبیها گاهی در هنر نمود پیدا میکنه...گاهی تو یه منظره زیبا....و گاهی هم فراتر از همه اینها در رفتار ما آدما نمود پیدا میکنه....

حالا چطوری میشه "عشق زمینی رو درجای خودش داشته باشی وبه حقیقت برسی  من فکر میکنم بهتره عشق زمینی رو تقسیم بکنیم به عشق به خوبیهایی که در زمین نمود پیدا کرده و بدیها و پلیدیهایی که در زمین نمود پیدا کرده....

عشق به نمودهای مختلف پلیدیها در زمین هیچ وقت نمیتونه نگاه ما رو به سمت آسمون بگردونه....چون هیچ نشانی از ملکوت رو نداره....

ولی اگه این عشق زمینی....عشق به جلوه یه حقیقت آسمانی در زمین باشه مثلا در زیبایی یا در مرحله خیلی بالاترش در رفتار و اخلاق شایسته انسانها باشه خودش یه مرتبه ای از عشق به خوبیهاست....اگه باعث بشه که ما به همین مرحله محدود بشیم اصلا خوب نیست....مثلا اگه که حقیقت مطلق رو مثل خورشید فرض کنیم....به بازتاب نورش از سطوح درخشنده در زمین میشه نمودهای مختلف نور خورشید گفت....اگه که وقتی که به یه "آیینه" نگاه میکنیم محو نوری که از آیینه میاد بشیم هیچ وقت نمیتونیم همه عظمت نور خورشید رو درک بکنیم...ولی اگه تا یه نوری رو تو آیینه دیدیم سرمونو بلند کنیم که خورشید رو پیدا کنیم اونوقت میتونیم از دیدن خورشید درخشان پی به این ببریم که این نورآیینه تنها نمودی از اون منبع عظیم نور هست.....

عشق زمینی حتی اگه عشق به خوبیهاست ،خوبیهایی مثل زیبایی هنر و طبیعت یا در حالت خیلی کاملترش اخلاق و رفتار شایسته، نباید ما رو به همین مرتبه محدود کنه...باید نگاهمون رو به سمت آسمون بندازه....اونوقته که میتونیم بگیم با ارزشه....

 

آموختم که اعتماد یک تجارت نیست...

 چند هدیه با ارزش برای هدیه به دیگران:
1.     از کارای خوبی که انجام میدن قدردانی کن...که بدونن تو متوجه این کار خوبشون شدی و برات ارزش داشته...بهشون بگو که "چقدر کارت عالی بود"...
2.     به حرفاشون خوب گوش بده...که بفهمن برات مهمه...وقتی هم که گوش میکنی واقعا گوش کن به چیز دیگه ای فکرتو مشغول نکن...
3.     در خنده هات شریکشون کن....در خنده هاشون هم باهاشون شریک شو...
4.     همیشه سعی کن که از کلمات پر مهر در حرف زدن باهشون استفاده کنی...خیلی میتونه به دوستی کمک بکنه...
۵. اگه فکر میکنی احتیاج به آرامش دارن...این فرصتو بهشون بده که دور از هیاهو در آرامش باشن...همه ما گاهی به تنها بودن نیاز داریم....

 

هدیه های خیلی با ارزشی هست که میشه به راحتی به دوستانت هدیه کنی....پس چرا هر روز شادشون نکنیم؟

تاحالا شده برای دیدن زیباییها چشمانتون رو ببندین و زیباییها رو با همه وجودتون درک کنین؟

و گاهی چه ناخواسته عزیزانمان را نگران میکنیم....

نمیدونم اون چند تا نوشته من چه بلایی سرشون اومده! یه دفعه دیدم نیستن! دوباره paste میکنمشون... 

کشیشی برای سفر به یه شهر جدید داشت سوار اتوبوس شده بود….وقتی که به شهر جدید رسید پول اتوبوس رو که به راننده داد…راننده بیشتر از حد بهش پول پس داد…کشیش هم متوجه شد…اول با خودش فکر کرد که این برای شرکت اتوبوسرانی پول زیادی نیست….اونا به اندازه کافی سود میکنن…با خودش گفت که حتما هدیه ای از طرف خدا بوده این پول اضافه…یه کمی که دور شد با خودش که خوب فکر کرد احساس کرد که فکرش و دلیلش شیطانی بوده…برگشت و پول اضافی رو پس داد…وقتی پولو پس داد…راننده بهش گفت که من هیچ وقت کلیسا نمیرم…الان که شنیدم یه کشیش جدید داره میاد تو این شهر….خواستم ببینیم که اگه پول اضافی بهش بدم چیکار میکنه!! حالا میتونم با خودم قبول کنم که دین تاثیر مثبت داره تو رفتار آدما….کشیش وقتی رفت کلیسا با حالت گریه به خدا گفت: "خدایا نزدیک بود که تورو به یه پول ناچیز بفروشم!"

تا حالا با خودتون فکر کردین که کارهای شیطانی هم گاهی دلیلهایی برای خودشون دارن که اول که بهش نگاه میکنی کاملا پوشش خوبیها رو دارن…ولی عمقشونو که ببنینی میفهمی که ظاهرشون فقط برای گمراه کردن عقل بوده…و یه حیله شیطانی!

و دیگه اینکه رفتار ما صدایی بسیار بلندتر از حرفهای ما دارن…به جای ساعتها حرف زدن در مورد تاثیر مثبت لبخند…به جاش میشه به دیگران لبخند رو سخاوتمندانه هدیه کرد.

 

زندگیه این دنیا خیلی جاهاش مثله puzzle میمونه....مهمترین مشخصه puzzle مرموز بودنشه...

تا حالا از اون puzzle ها حل کردی که هزار قطعه هست باید کنار هم بچینیش تا یه شکل کاملو درست کنه؟

خوب زندگیم خیلی به این شبیه....یه اصولی رو همیشه یادت باشه....

1.به زور نخواه که تکه ای رو یه جایی بذاری...اگه که جاش درست باشه به طور طبیعی همون جا قرار میگیره...

2.اگه که کارا خوب پیش نمیرفت یه استراحت کوتاه بکن....وقتی که برگشتی میبینی که خیلی چیزا متفاوت به نظر میاد...

3.همیشه مراقب باش که اون عکس کامل بزرگه رو تو ذهنت داشته باشی...اگه زیاد درگیر این تکه کوچیکا بشی زود خسته و سرگردون میشی...

4.صبر داشته باش....هر Puzzle بزرگی از کنار هم گذاشتن ذره ذره تکه های کوچیک به وجود اومده...

5.اگه یه قطعه ای رو نتونستی جاشو پیدا کنی برو سر یکی دیگه ولی یادت باشه حتما برگردی سراین قطعه اولی...

6.خالق این puzzle عکس کامل این puzzle رو برای راهنمایی بهت داده از راهنمایی که داری خوب استفاده کن...

7.اول از همه مرزهاتو مشخص کن...اگه حدود رو بدونی احساس امنیت و آرامش میکنی...

8.برای به انجام رسوندن هر چیز با ارزشی احتیاج به زمان و تلاش داری....یه puzzle بزرگ رو نمیشه بر اساس اتفاق درست کرد...حل کردنش هم اتفاقی امکان پذیر نیست...