خوب این سوال خیلی طولانی شد... جواب خودم رو هم در مورد کتابها بگم :> اول یه توضیحی بدم... مقصود اصلی از سوال در واقع این هست که اون کسی که ازش سوال پرسیده میشه بگه چه کتابهایی براش این درجه از ارزش و اهمیت رو دارن یا این احساس نیاز رو میکنه که این کتابها می تونن سالها همراهش باشن و ازشون خسته نشه که به این دلایل بخواد با خودش ببره و بتونه بارها بخونتشون... اگر منظور سوال این باشه من هیچ کدوم از کتابهایی که تاحالا خوندم رو با خودم نخواهم برد! و با همون ۵ تا کتاب سفید میرم به جزیره :> ولی اگه قرار باشه جواب به سوال حالت واقعی تر داشته باشه کتابهایی با این موضوع ها با خودم می برم:
۱) کتابی که اطلاعات کاملی در مورد شناخت گیاهان٬ روشهای کشت و کارشون و خواص دارویی و درمانیشون داشته باشه. (دوست دارم از زمانی که اونجا هستم برای یاد گرفتن این چیزها استفاده کنم)
۲) کتابی که اطلاعاتی در مورد نحوه ماهیگیری و شکار حیوانات داشته باشه.
۳) کتابی که در مورد تمرین های ذهنی و مراقبه و ارتباط با طبیعت باشه. (مثلا کتابهایی که در مورد آموزش یوگا هستن)
۴) کتاب نفیسی که غزلهای حافظ ( البته سعدی رو ترجیح میدم ولی در مورد سعدی کتاب نفیس غزلیاتش رو ندیدم) رو همراه با مینیاتورهایی از چهره های انسان داشته باشه.(این قسمت نقاشی هاش برام مهمه :> )
۵) یه دونه کتاب رو هم برای نوشتن سفید همراه خودم می برم. :>
بین کتابهایی که با خودم می برم قرآن رو نمی برم... به خاطر اینکه من نحوه خوندن قرآنم به صورت تحلیلی هست و برای تحلیل٬ بردن فقط خود قرآن اصلا برام کافی نیست... باید دسترسی به تفسیرها و توضیح های مختلف هم داشته باشم... اینطوری ممکنه یه جاهایی رو بخونم و متوجه نشم و خوب دوست ندارم چنین اتفاقی بیفته... به علاوه نیازهایی که در قرآن پیش بینی شده نیازهایی برای زندگی اجتماعی هست و شرایط اونجا متفاوته... ترجیح میدم قرآن رو برای وقتی بذارم که دسترسی به منابع مختلف دارم...
در مورد فلسفه هم همینطوره... من فلسفه رو خیلی دوست دارم ولی کتاب فلسفی با خودم نمی برم... بازم به خاطر اینکه نیازهای اونجا با نیازهای الانم فرق میکنه...
یه نکته جالب هم در مورد انتخاب <شاو> در مورد کتابهای سفید بگم... شوپنهاور اعتقاد داره که بیشتر دانستن باعث عذاب بیشتر میشه... روی همین حساب این انتخاب می تونه انتخاب فلسفی جالبی هم باشه. :>
پی نوشت ۱: دلیلی که کتاب غزلیات رو اصرار دارم که با مینیاتور باشه در همین ارتباط هست. ;)
پی نوشت ۲: دومین سوره از قرآن (به ترتیب نزول) سوره القلم هست که امروز در ۶ ساعت مداوم خوندنش از روی تفسیرهای مختلف رو تموم کردم... وبلاگ قرآن کتاب الهی در موردش نوشتم.
خوب با پی نوشت اولت منظورت رو در مورد مینیاتورها فهمیدم واز گمراهی دراومدم ;)
استدلالت در مورد همراه نبردن قرآن کاملا برام قابل قبول بود :)
آفرین خیلی خوب فهمیدی :> خیلی گنگ بهش اشاره کرده بودم خوب تونستی بفهمی ;) :>
****
ممنونم :)
تو بیست بیستی استاد :)
همیشه کامنتهای تو برام جالبتر و کاملتر از همه ست ..
اینو یه بار میخوام تو وبلاگم بنویسم که همه یاد بگیرن مثل تو تا آخر متن رو بخونن و بعد هم به قول تو همش موافقت نکنن و نظر واقعیشون رو بگن ..
تو لطف داری خانوم :> ممنونم ازت ندا جان :-)
خوب در مورد کامنت نوشتن آدمهای مختلف سبکهای مختلفی رو دارن... هر کدوم می تونه در جایگاه خودش خوب و جالب باشه... من به این واقعا اعتقاد دارم که چیزی که می نویسم باید نظر واقعی خودم باشه :)
بازم ممنونم از لطفت ندا جان :-)
اولا"من این بلنک و این حرفا رو نتونستم هضم کنم ....تو کتمم نرفت
بعدشم بهترین جایی که قران به درد می خوره گمونم همون جزیره باشه مخصوصا"منی که دارم کشف می کنم این جمله رو<قران کتابی است برای همه زمانها و مکانها و موجوداتو رابطه های انسان...>من تو جزیره شاید آدم نبینم ولی دلیل نمی شه موجودات دیگه هم نباشن!بعدترشم که من که دنبال تفسیرش نیستم من فقط می خوام ببینم خدا چی گفته اول اندازه درک خودم هضمش کنم بعد برم دنبال واقعیت اینکه حالا این چی بوده.تو جزیره هم همین که خودم هضمش کنم بسه دیگه خدا رو چه دیدی شاید یه تفسیرم خودم براش نوشتم دونقطه دی.
بعد بعدترشم اینکه تو جزیره و مسلما"هیچ لطافتی که نیست واقعا اون مینیاتورای لطیف و ظریف انگیزه خوبی برا ادامه زندگیه!...بعدشم اینکه برناردو =برنارد+شاو که شین و الفش مخفف شده ان...
بعدترشم اینکه این وبلاگت عجب رشدی کرده این نه ها اون چهارمی!
برای این داستان blank ساده ترین فرض که میشه کرد اینه که ازش پرسیدن ۵ تا کتاب بگو اون هم ۵ تا کتاب گفته دیگه :> کتابی که همه صفحاتش سفید باشه مسلما فرق میکنه با دفتر سفید دیگه! خودت تصورش رو بکن :>
حرفی که در مورد قرآن نوشتی ادعای بزرگی هست :> یعنی واقعا تو می تونی با خوندن قرآن نحوه درست ارتباط برقرار کردن با سایر موجودات رو پیدا بکنی؟ (اگر منظورت دقیقا این نبوده در مورد سایر موجودات خوندن قرآن چه کمکی می تونه بهت بکنه؟:-/ ) یعنی قرآن در اون جزیره می تونه برای تو کاربرد عملی هم داشته باشه؟ کابرد عملی منظورم در ارتباط با نحوه زندگی کردن در اون جزیره هست...
اون بحث که در مورد فهمیدن این هست که خدا در قرآن چی گفته در حدی که خودت می تونی درک بکنی برام کاملا قابل قبول هست. :)
به نظر من توانایی تحلیل و تفسیر کردنت خوبه :> شاید واقعا در اون جزیره یه تفسیر هم نوشتی :>
******
خوب آره مینیاتور ها برای همین دوست داشتم همراه با کتاب شعر باشه دیگه :>
*****
آهان! :)) ش و الف حالا چه گناهی کرده بودن که مخفف شدن؟! :))
*****
رشد از چه جهتی؟:-/ تعداد نوشته ها؟:-/
جالبه این وقتی که گذاشتی !
وقتی که برای خوندن تفسیر قرآن گذاشتم؟:-/
******
ممنونم٬ کامنتهای که بدون آدرس وبلاگ هستن و نظرشون نشون میده که نوشتم رو خوندن همیشه خوشحالم میکنه. :-)
من که نگفتم می خوام قران بخونم بشم سلیمان!منظور همون بود که بخونم ببینم گفته همه جا به کار میآد تو جزیره چه جوری به کارم میآد؟خودمم تو اینش موندم ولی از اون روزی که این پستو نوشتی ذهنم مشغولشه...راستش تا حالاشم نتونستم تو زندگی یا حداقل ارتباط با آدما ازش استفاده کنم!.....
رشد؟چیزه م یدونی داشتم اون کامنتو می نوشتم یهو صفحه اون وبلاگت باز شد بعد یه عالمه پست و موضوع دیدم هیجانی شدم اونو نوشتم!دونقطه دی..ولی این همه موضوعو از تو دوتا سوره درآوردن خیلیه ها....الان رشد از این نظر منظورمه...
به نظر من پیش فرضی که در این مورد داری درست نیست... کاربردهای عملی قرآن برای همه جا و همه مکان ها نیست... طبیعی هم هست که اینطور باشه... استفاده ازش به صورت مستقیم نمی تونه زیاد باشه ولی غیر مستقیم می تونه روی خودت تاثیر بذاره و در نتیجه اون تاثیر تغییری ایجاد بشه برات یا کیفیت زندگی عملیت بهتر بشه...
آهان :> تازه موضوعات رو خیلی سعی میکنم که تعدادش محدود بمونه چون از لحاظ ارزش اطلاعات جمع آوری شده هرچقدر بشه موضوع ها رو در عین تفاوتشون محدودتر انتخاب کرد نتیجه بهتری در کل میشه ازش برداشت کرد و بهتر میشه استفاده کرد ازش...
ممنونم سمیرا جان بابت کامنتهات :)