نوشته پایانی

سرانجام دوران نوشتن در این وبلاگ هم به سر اومد... با اینکه تصمیم خیلی سختی برام بود ولی در نهایت اینطور تصمیم گرفتم که این وبلاگ رو به پایان برسونم... از دوران وبلاگ نوشتنم بیش از 5 سال میگذره و بیشتر زمان این دوران رو در این وبلاگ نوشتم... برای همین وبلاگ "اندیشه هایی برای گسترش" برای من سرشار از خاطره ها است و چیزهای زیادی که به این واسطه یاد گرفتم... در این نوشتم در 4 بخش سعی میکنم که در مورد تصمیمم توضیح بدم... که این چهار بخش شامل اینها هستن:

1) هدف هام از نوشتن این وبلاگ

2) دلیل هایی که به نوشتن ادامه دادم

3) دلیل هایی که تصمیم گرفتم دیگه برای این وبلاگ ننویسم

4) قدردانی

 

هدف هایی که از نوشتن این وبلاگ داشتم رو به این خاطر می نویسم که معیار قضاوتی باشه در مورد اینکه چقدر به هدفهایی که داشتم تونستم برسم... هدفها، تصمیم هایی بودن که در نوشتن این وبلاگ داشتم و اصلا نمی خوام بگم که چنین هدفهایی در وبلاگ نوشتن خیلی با ارزش هستن و خلافش اصلا خوب نیست...

و اما هدف هام:

1) اصلی ترین هدفی که از نوشتن این وبلاگ داشتم این بود که محیطی باشه برای گسترش اندیشه هایی که داشتم. (همونطور که اسمش رو هم به همین مناسبت انتخاب کردم)... گسترش به این معنی که هم برای خودم کاملترش بکنم هم اینکه برای بقیه بیان کرده باشمش.

2) نوشتن در این وبلاگ برای من فرصت خیلی خوبی برای فکر کردن ایجاد میکرد... و فکر کردن در مورد مسائل مختلف چیزی هست که خیلی دوست دارم... یکی از هدف هام از نوشتن این بود که این فرصت فکر کردن رو برای خودم ایجاد کنم.

3) یکی از هدفهام این بود که به واسطه نوشتن سعی کنم که یه نظام فکری منسجم و کاملا قابل دفاع داشته باشم.

4) هدف دیگه که داشتم این بود که در جواب دادن به کامنت های دوستانم تا جایی که می تونم عقاید شخصی خودم رو دخالت ندم و در یه چهارچوب منطقی جواب هام رو بنویسم بنابراین در جواب دادن به کامنتها سعی کردم که اول نظری که برام نوشتین رو بفهمم و بعد در همون چهارچوب منطقی و فکری فقط چیزهایی رو بنویسم که کمک بکنه به کاملتر شدن بحث نه اینکه سعی کنم عقیده خودم رو تحمیل کنم ... چون قسمتی از تفاوت نظر آدمها وابسته به تفاوت دیدگاههای شخصیشون هست.

5) سعی کردم تا جایی که میشه در مورد چیزهایی بنویسم که دانستنش می تونه جالب باشه... حتی اگه نظر شخصی خودم چیزی غیر از اون باشه... مثلا از نوشته های اخیر نوشته ای که در مورد صراط مستقیم نوشته بودم با نظر شخصی خودم متفاوته... من به عنوان عقیده خودم به صراطهای مستقیم عقیده دارم و دلایل خاصی هم برای این عقیدم دارم... ولی از جنبه اطلاع داشتن در این مورد به نظرم مناسب تر بود که نوشته ای که می نویسم نظر شخصی خودم نباشه.

6) هدف دیگه ای که داشتم این بود که موضوعاتی رو انتخاب کنم که برای کسایی که خواننده وبلاگ هستن هم موضوعات جالب و جذابی باشه.

7) یکی دیگه از هدفهام این بود که نوشته هایی رو بنویسم که ارزش نوشتن و خوانده شدن داشته باشن... به نظر من وقت هر کسی چیز بسیار با ارزشی هست و من سعی کردم که چیزهایی رو بنویسم که ارزش وقتی که برای خوندنش رو میذارن داشته باشه.

8) سعی کردم در نوشتن این وبلاگ تا جایی که میشه به خودم در دنیای واقعی نزدیک باشم... به همین خاطر لینک وبلاگم رو محدوده خیلی وسیعی از آدمهایی که من رو میشناسن دارن... از دوستان دانشگاهی تا اعضای فامیل و دوستان دیگه.

9) سعی کردم تا جایی که میشه خوانندگان وبلاگم رو درگیر مشکلات شخصی خودم که مثلا ساده ترین هاش امتحانهایی بود که در این فاصله داشتم نکنم.

10) در مورد مسائل دینی و اعتقادی برای دور بودن از تعصب احتیاج به یه محدوده خیلی وسیع از اطلاعات مختلف هست... بیش از 99 در صد از مردم جامعه عقایدشون رو از اجتماع یا خانواده به ارث میبرن که این به نظر من اصلا اتفاق خوبی نیست... با نوشته های این وبلاگ سعی کردم که در این مورد اعتقادات یه کمی فرصت فکر کردن رو ایجاد بکنم. (در این مورد به قضاوت خودم چندان موفق نبودم.)

11) فلسفه رو خیلی ها به عنوان یه علم ذهنی و غیر قابل استفاده میدونن... به نظر من بررسی تاریخ فکری بشر یکی از امور خیلی اساسی هست... و فلسفه رو جدای از تاریخ فلسفه به نظر من باید به صورت دقیق و کامل و به عنوان علم فلسفه پیگیری کرد... سعی کردم در نوشته هام چنین دیدی رو از فلسفه معرفی کنم. (در این مورد هم حداقل خودم می تونم قضاوت کنم که اصلا موفق نبودم!)

 

اما دلیل هایی که برای ادامه نوشتن در این وبلاگ داشتم:

1) ارزشی که دوستانی که به واسطه نوشتن در این وبلاگ پیدا کرده بودن برام دارن... چیزهای بسیار باارزشی که در دوستی هست و چیزهای خیلی زیادی که از نظرات و کامنتهای دوستانم یاد میگرفتم.

2) نوشتن کمک میکرد که بتونم عقایدم رو به صورت منظم بیان بکنم... که این امر مهمی برام بود.

3) عقاید و نظرات هر کسی در حین چالش با نظرات دیگران هست که ارزش خودش رو نشون میده... اینکه چقدر برای هر کسی عقایدش قابل دفاع هست و چقدر برای هر کدومشون دلیل داره و چطور می تونه عرضشون کنه... یکی از دلایل ادامه نوشتن وبلاگ اندیشه ها برای من همین بود...

4) اینکه عقیده ای که برای خودم به صورت ذهنی هست رو قدرت بیانش رو داشته باشم برام مهم بود.

5) انگیزه خیلی خوبی بود برای اینکه افکار خودم رو دقیق بکنم... به همین خاطر در نوشته های اخیرم سعی کردم که تا جایی که میشه حالت مستند داشته باشه و به منابع مختلف در نوشتم لینک می دادم.

 

دلایلی که تصمیم گرفتم دیگه نوشتن در این وبلاگ رو ادامه ندم:

1) به نظر خودم نتونستم هماهنگی لازم بین موضوعاتی که مورد علاقه خودم هست و موضوعاتی که می تونه برای بقیه جالب باشه پیدا بکنم... این هماهنگی هر چقدر جلوتر داشتم می رفتم به خاطر خاص تر شدن چیزهایی که مورد علاقم بود کمتر میشد و موضوعاتی که می نوشتم با اینکه در انتخابشون خیلی دقت می کردم خیلی کم برای بقیه جالب بود. و بخصوص دیگه الان موضوعات مورد علاقه خودم رو اینطور فکر میکنم که برای کمتر کسی جالب باشه.

2) هر کسی یه روشی برای زندگی کردن داره و یه نظامی رو برای زندگی انتخاب میکنه و این خیلی هم خوبه... انتظار خیلی اشتباهی هست که اینطور انتظار داشته باشیم که دیگران هم این روش زندگی کردن و این نظامی که ما داریم رو برای زندگی مناسب بدونن... من در نوشتنم این اشتباه رو داشتم که روش نگاه کردن خودم به زندگی رو به نوعی درست تر می دونستم. در حالی که هر کسی می تونه برای خودش روش مناسب خودش رو داشته باشه.

3) احساس ناخوش آیندی پیدا می کنم از اینکه کسی نوشته هام رو از روی تعارف بخونه.

4) موضوعاتی که برای نوشتن انتخاب میکردم رو معمولا خودم مدتی روشون وقت گذاشته بودم و بعد می نوشتمشون به همین خاطر برای کسی که تازه با اون مورد برخورد میکنه انتظار اشتباهی داشتم که در اون موضوع اطلاعات داشته باشه.

5) آدم مغروری نیستم... اصلا دوست نداشتم که نوشتن در این وبلاگ این حالت رو پیدا کنه که اطلاعاتم رو دارم به رُخ میکشم... حداقل این رو خودم خوب می دونم که حجم نادانسته های خیلی زیادی دارم و یه دلیل شوقی که برای کتاب خوندن دارم همین هست که می دونم بسیاری از چیزها رو نمی دونم که باید یاد بگیرم...

6) کارهای انجام نداده خیلی زیادی دارم...

7) اهل زیاد جایی موندن تا سر حد اینکه کسل کننده و تکراری بشم نیستم... دوست نداشتم چنین اتفاقی در مورد اینجا بیوفته.

8) دوست داشتم زمانی نوشتن رو اینجا تموم بکنم که نوشته های خوب داشته باشم... به نظر خودم کارنامه این وبلاگم قابل قبول هست.

 

در انتها باید بابت خیلی چیزها از شما دوستانم که نوشته هام رو می خونین تشکر کنم:

1) به واسطه نوشتن در این وبلاگ دوستیهای خیلی با ارزشی پیدا کردم که از همتون بابتش ممنونم.

2) بابت چیزهای زیادی که از شماها یاد گرفتم خیلی خیلی ممنونم... یادگرفتن برای من ارزش خیلی زیادی داره.

3) در خواندن کامنتهای شما دوستان عزیزم لذت خیلی زیادی بود و دونه دونه کامنتها کلی خوشحالم کردن و به این ترتیب من کلی در این فاصله علاوه بر اینکه از نظرات شما چیزهای جدید یاد گرفتم به واسطه شما دوستانم خوشحال هم شدم. :>

4) در فاصله نوشتن این وبلاگ e-mail های محبت آمیزی هم دریافت کردم که بی اندازه هر کدوم خوشحالم کردن... نمی خوام دونه دونه با اسم بگم ولی این رو دوست دارم که با نهایت تشکر بهتون بگم که این محبت ها بی اندازه من رو خوشحال کردن و بی اندازه بابتشون ممنونم ازتون :)

 

پی نوشت: شاید این همه دلیل برای ننوشتن کمی گمراه کننده باشه... در حوزه احساس فقط این رو می تونم بگم که احساس کردم که اگر ننویسم بهتره...

 

از همگی ممنونم بابت بسیاری از چیزهایی که به عنوان قدردانی نه توانسته ام بگویم و نه توانسته ام بنویسم...

با احترام

امیر

نوشته های نانوشته...

خب تعطیلات تابستانی هم تمام شد و طبق حرفی که نوشته بودم برای این وبلاگم نوشته جدیدی رو گذاشتم... در این فاصله نوشتن در بقیه وبلاگهام رو ادامه دادم و کارهای زیادی انجام دادم که خودم از برآیند کارهام راضی هستم مثلا چند تا پروژه درسی انجام دادم و تحویل دادم و به مقدار خوبی هم کتاب خوندم که کتابهایی که تموم کردم رو برای وبلاگ نوشته ها یه نقد و توضیح در موردشون نوشتم... چند تا کتاب هم هست که الان در حال خوندنشون هستم و امیدوارم که به زودی تموم بشن...
ننوشتن در این فاصله برای من تجربه خیلی متفاوتی بود... این رو کسایی که به صورت مرتب وبلاگ می نویسن می دونن که برای نوشتن در وبلاگ یه جور علاقه ایجاد میشه و من هم بر اساس همین علاقه دلم برای نوشتن اینجا و خوندن نظرهای شما تنگ میشد و علاوه بر اونها وقتی که برای نوشتن در این وبلاگم اختصاص داده بودم رو صرف کارهای دیگه ای کردم که هر دوی این اتفاقها تجربه های متفاوتی بودن...
بر اساس تصمیمی که بیش از یک ماه پیش گرفتم و در پست بعدی بیشتر در موردش توضیح می نویسم (همونطوری که خب خیلی ها این تصمیمم رو می دونن) برای این وبلاگم فقط ۲ تا نوشته دیگه در نظر دارم بنویسم که یه نوشته همین نوشته هست و نوشته بعدی نوشته پایانی خواهد بود... برای این نوشته از وبلاگم موضوعاتی رو می نویسم که در فاصله حدود یک سال پیش عنوان هاش رو یادداشت کرده بودم که در موردشون مطلبی بنویسم و هیچ موقع چنین فرصتی پیش نیومد که در موردشون بنویسم... من وبلاگ نوشتنم اینطوری بود که موضوعاتی که به ذهنم میرسیدن رو به صورت کلمات کلیدی روی یه کاغذ یادداشت می کردم تا برای یه فرصت مناسب در موردشون بنویسم... این موضوعاتی که در این نوشته می نویسم رو حدود یک سال پیش روی کاغذ نوشته بودم و خب بعد از اینکه مدت طولانی گذشت و فرصت نشد در موردشون بنویسم دیگه این رویه نوشتن موضوعات روی کاغذ رو رها کردم... برای همین این موضوعات فاصله حدود ۱ سال تا ۶ ماه پیش رو شامل میشن... موضوعاتی که یادداشت کردم و در موردشون ننوشتم به ترتیبی که روی کاغذ دارم اینها هستن:

۱) علم و طبیعت
۲) شرافت
۳) فرصتی برای مطالعه، فرصتی برای تفکر و فرصتی برای بیان و رشد
۴) شان خدا و مثالهای کوچک (سجده شکر)
۵) حماقت
۶)‌ ذهن متغیر با زمان
۷) حقیقت چیست؟ ( در این مورد الان یه کلی حرف دارم که بنویسم و جالبه که چند وقت پیش که خوندن کتاب لذات فلسفه نوشته ویل دورانت رو شروع کردم یه بخشی رو دقیقا به همین موضوع و با همین عنوان اختصاص داده.)
۸) عدالت الهی
۹) شفاف بودن در بیان
۱۰) در توهم دائمی توطئه
۱۱) سادگی اصول مذهبی
۱۲) آنالوگ و دیجیتال (این موضوع در ارتباط با نظام طبیعت و رویدادها در مقابل ذهن بشر بود ربطی به مباحث تکنولوژی نداره...)
۱۳) ماهیگیری و شناگری (این موضوع هم در ارتباط با نوع رفتارها در شرایط متفاوت بود... ماهیگیری و شناگری عبارات یه مثالی هستن که می خواستم بنویسم و یادداشتشون کردم)
۱۴) آبرو

نوشته بعدی این وبلاگم نوشته پایانی خواهد بود و در مورد تصمیمم کامل توضیح می نویسم.