به فتوای من نماز کنید...

این شعر حافظ خیلی قشنگ و پرمفهومه...

هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق 
                             بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

خوب همیشه انتخاب کردن اون حلقه بر عهده خودمون هست....شاید هم بعضی وقتها لازم میشه که انتخابها رو دقیقتر و محدودترش کرد....

کوک کردن ساعت

خوب درسته که نمیشه ساعت رو به عقب برگردوند...ولی همیشه میشه ساعت رو دوباره کوک کرد...اینطور نیست؟

هنر شاد زیستن

این چند روز 2 تا متن نوشتم که حکایتهایی از یه دوران طولانی بودن...با این وجود عمرشون در وبلاگم بسیار کوتاه بود.....شاید چندین سال دیگه حکایت های این زمان طولانی رو کامل بنویسم...

 

********

تقریبا 1 هفته از آغاز سال نو میلادی میگذره....و این آغاز سال نو زیباترین جلوه ای که در نظر من داره...دوستی و جشن و آیین شادی تمامی مسیحیان در سطح دنیاست....نکته ای که به نظر من خیلی قابل توجه هست اینکه فرهنگی که ما در ایران داریم در کل باعث شده که ما شاد بودن و شاد زیستن رو بلد نباشیم....یه فیلسوفی میگفت که "شاید حجم گریه ای که در ایران میشود در هیچ جای دنیا نباشد و سابقه نداشته باشد....گویی اینکه ایرانیان فرض را بر غمگین بودن گذاشته اند..."

حرفش به نظرم قابل فکر کردن هست....من کاملا اون اشکهای پاکی که در درگاه خداوند ریخته میشه و زلال ترین آب روان در عالم هستی هست رو قبول دارم و بی نهایت براش ارزش قائل هستم.... اون اشکها سرچشمه از درون پاک انسانها میگیره و روحش رو پاک و زلال میکنه....

ولی خوب در موردهای دیگه به نظرم نسبت به اشک ریختن درک خوبی وجود نداره....گاهی آدمهایی رو می بینم که در مجالس دعای مختلف یه جوری به زور می خوان گریه کنن!! میگن خوب گریه کردن ثواب داره!! هی به خودشون فشار میارن که اشکاشون سرازیر بشه تا ثواب براشون بنویسن! به نظر من این به زور سرازیر شدن اشکها باید گناه داشته باشه نه ثواب!! به خاطر اینکه اشک که در پیشگاه الهی هست باید کاملا ناخود آگاه باشه...این اشک ریختن های اجباری میشه "ریا"!! که به نظرم باید به شدت گناه داشته باشه....

متاسفانه به خاطر بافت دعا کردن که جا افتاده در ایران درصد زیادی از آدمها فکر میکنن که اگه گریه نکنن بقیه میگن چقدر این آدمها بی ایمان هستن! و این بازم خودش عاملی برای گریه کردن میشه! درحالیکه دسته ای از دعاهای جمعی میتونن کاملا جنبه شاد داشته باشن و انسانها به خاطر بیشمار نعمتهایی که از خدا گرفتن میتونن در یه مراسم شاد به عبادت خدا بپردازن....

جدای از این نوع طرز تفکر که سالهاست با ما هست...به نظر من خیلی از ما "هنر شاد زیستن" رو نداریم! حتی برای کسایی که از دنیا میرن میشه مراسم یادبود به دور از تنش برگزار کرد و همه در یه محیط همراه با اندوه حرفهای قشنگ بزنن...حرفهایی در مورد اون کسی که از دنیا رفته....ولی بیشتر این مراسم یه جورایی مسابقه برای شیون کردن میشه!!

من احساسی بودن ایرونی ها رو قبول دارم....ولی میگم راههای بهتری برای بیان احساسات هست....

بر همین اساس هم هست که من احساس میکنم که در فرهنگ ما فرض بر اینه که آدم باید همیشه غمگین باشه مگر اینکه دلیل خیلی محکمی برای شاد بودن داشته باشه....این تصور اشتباه به نظرم بیشتر از پسرها برای دخترها در جامعه به شدت محدودیت ایجاد میکنه....متاسفانه یه عده از مردم عادی اصلا تصور خوبی از یه دختر شاد و پر انرژی نمی تونن داشته باشن!! بازم متاسفانه به نظر اون دسته از مردم دختر خوب دختری هست که نه صدایی ازش شنیده بشه نه جنب و جوش و تحرکی داشته باشه!! این طرز فکر به نظر من در حد یه جنایت میتونه بد باشه! جنایت به خاطر حذف کردن شادی از زندگی یه انسان....و محدود کردن اون به صورت کسی که وجودش احساس نشه....

در طول سالیان گذشته شاد بودن رو کاملا یه کار ناپسند نشون دادن....و با هر نوعی از شادی و شاد بودن مخالفت شده...به نظر من به همین خاطر هست که الان شادی کردن مردم کاملا خارج از چهارچوب شده!! تا یه فرصت برای شادی کردن پیش میاد...مثلا پیروزی های ورزشی در سطح ملی....یه فرصت میشه که یه عده بریزن تو خیابونا شیشه بشکونن و برای بقیه مردم مزاحت ایجاد بکنن....

شاد بودن در طول سالها تمدن بشری همیشه همراه بشر بوده...در جشنها و آیین های مختلفی که در طول روزگارهای مختلف در تمدن بشری وجود داشته....و این شاد بودن اگه درست انجام بشه یکی از نیازهای اصلی و اساسی زندگی انسانهاست...مهمتر از این نیاز اساسی یه اصل مهم وجود داره....چگونه شاد بودن... شاد بودن وقتی درست باشه به صورت "زیبایی" جلوه پیدا میکنه....به همین خاطر هست که به جلوه دادن این زیبایی در زندگی میگن "هنر شاد زیستن"....

 

یه شب خوابت چشامو بی خبر برد....

مجموعه "کمربندها را ببندید" به نظرم یه نکته خیلی جالبی داره....و اون آهنگی هست که آخرش پخش میکنه.....شعر آهنگش به نظرم خیلی قشنگه....

 

یه شب خوابت چشامو بی خبر برد.....

    به دنیای از اینجا ساده تر برد....

            به دنیای گل و نور و ترانه.......میون خاطرات عاشقانه.....

 

شعرش خیلی لطیف گفته شده :)....یه نوعی از عاشقانه لطیف....

من خودم احساس میکنم که در چند سال گذشته در ایران در مجموع شرایط فرهنگی طوری بوده که این نوع از رفتارهای لطیف یا کلمات مهربان از ذهن یه عده زیادی از مردم اجتماع کاملا پاک شده....خیلی وقتها زن و شوهرهایی رو که نمی شناسم برخوردهاشون رو در اجتماع با همدیگه می بینم متاسف میشم....به خصوص مردها انگار احساس می کنن که مهربون بودن براشون افت داره!! باید حتما بداخلاق باشن تا ابهت داشته باشن!!

این طرز فکرها سالها پیش باید منسوخ شده باشن!! غیر از زن و شوهرها بین برخوردهای مردم عادی هم با همدیگه خیلی لطافت رفتاری کم دیده میشه...انگار برای یه عده از مردم عادی این طور جا افتاده که برخورد مهربان و لطیف کار بدی هست!

یکی از بزرگترین ویژگیها و تواناییهایی که انسان داره توانایی مهر ورزیدن هست....و این مهر ورزیدن میتونه بی اندازه در خودش و دیگران تاثیر مثبت داشته باشه....به نظر من باید از این تواناییش تا جایی که می تونه استفاده بکنه...در برخورد با دوستهاش و کسایی که دوستشون داره....در برخورد با خانوادش...حتی در برخورد با آدمهایی که در اجتماع میبینه و احساس میکنه که ارزشش رو دارن....وقتی که با اطرافیانمون که دوستشون داریم مهربون باشیم و در برخورد و حرف زدنمون لطیف باهاشون برخورد بکنیم، بزرگترین اثری که داره برای خودمون هست :) و خوب این طوری به عزیزانمون هم می تونیم یه هدیه خیلی ارزشمند بدیم :)

البته متاسفانه ممکنه که این طرز برخورد لطیف در اجتماع ما سوء برداشت بشه! برای همین دقت کردن در اینکه چه کسایی شایسته برخورد لطیف هستن هم خیلی مهمه....

من اعتقاد دارم که دسته خیلی زیادی از آدمهایی که میشناسمشون ارزش مهر ورزیدن و برخورد لطیف رو دارن :) 

ویلیام شکسپیر یه جمله جالب در این مورد داره:

 

Love all, trust a few. Do wrong to none. -

 

شاهکار :>

به یک سال گذشته و اتفاقهای مربوط به دانشگاه که فکر می کنم خاطره های خیلی زیادی دارم....بیشتر اون خاطره ها خاطره های قشنگی هستن....لحظات خیلی زیادی هستن که با یاد آوریشون بی اندازه خوشحال می شم :)...احساس می کنم که دستاوردهایی که یک سال گذشته ارتباطهای دانشگاه برام داشته اونقدر با ارزش هستن که بشه بهش گفت "شاهکار" :) 
شاهکار نه از این جهت که من کار خاصی کرده باشم....از تلاشهای خودم برای شکل گیری این ارتباطها کاملا راضی هستم.... ولی شاهکار بودنش به خاطر اون عده از دوست های ارزشمندی بود که اطرافم هستن و کمک کردن که به دستاوردهای به این با ارزشی برسم :) دوستهای خیلی خوبی پیدا کردم :) و اونها کمک کردن که ارتباطها و دوستیهایی که انقدر خوب و سودمند هستن شکل بگیرن :)

مبارزه شاهانه....

سرباز در آخرین لحظات لبخندی از روی رضایت زد که بگوید هدفش اشتباه نبوده است ولی جنگ قربانیان خود را از روی عدالت انتخاب نمیکند.....

سرباز همه تلاش خود را کرد ولی وقتی قربانی جنگ شد که دیگر فشنگی برای شلیک نداشت....

سرباز بعد از این نبرد به مجموعه سربازان گمنام پیوست...

البته تنها کمی گمنام تر از وقتی که نبرد می کرد....

مثل هزارها سرباز بدون درجه...

....

فاتح سنگر سرباز کسی غیر از خودش نبود....سرباز از خودش شکست خورد....

فاتح سنگر سرباز پس از پیروزی هرگز جشن نگرفت! فاتحی که از دیدین پیروزی غمگین شد و اشک ریخت....

سرباز قربانی جنگ با خودش شده بود و فاتح قربانی جنگ با سرباز....

سرباز در تمام طول نبرد شاهانه مبارزه کرد و در پایان شاهانه باخت!

 

 

راه های متفاوت

یه دوست خوب یه حرف قشنگی رو نزدیک به دو سال پیش بهم گفت....گفت که "گاهی فقط لازمه که راه های متفاوتی رو امتحان کنیم...."

 

--- یه وقتهایی علاقه شدید به سیاست و بحث های سیاسی داشتم....روزنامه های مختلف...رادیو های مختلف....الان دیگه فقط اخبار سیاسی رو بدون اینکه اهمیت زیادی داشته باشن برام دنبال می کنم...

 

---یه وقتهایی روزی 4 ساعت بازی کامپیوتری می کردم! روزهایی که خونه بودم یه موقع هایی 10 ساعت پشت سر هم بازی می کردم....الان دیگه نزدیک به 4 سال هست که هیچ بازی رو روی کامپیوترم Install نکردم....

 

---یه وقتهایی هر فوتبالی که هر جای دنیا برگزار میشد رو میدیدم! کلی بازیکن بلد بودم... و مربی و نتایج تیم های مختلف باشگاه های کشور های مختلف....الان خیلی وقتها نتایج رو فقط می پرسم یا تو یه سایت اینترنتی می بینم....

 

---یه وقتایی روزی 8-7 تا وبلاگ مختلف رو می خوندم...مطالبش رو دنبال می کردم....وبلاگ های جدید می رفتم نظر می نوشتم....الان فقط معدود وبلاگهایی که آشنا هستن رو بهشون سر می زنم....

 

---یه وقتایی برای هر نوشته وبلاگ های مختلف کلی فکر می کردم و نظرهای دقیق و کامل و طولانی می نوشتم....الان دیگه خیلی کم پیش میاد که تو یه وبلاگ نظر بنویسم....

 

---یه وقتهایی حوصله روزی 6 تا e-mail خوندن رو داشتم...اینکه راجع بهشون فکر بکنم...با آدمهای مختلف حرف بزنم....نظرم رو بگم نظر اونها رو بشنوم....الان دیگه e-mail ها رو میخونم....در موردشون فکر می کنم...و می ذارم که همونجا باشن....خیلی کم پیش میاد که در موردش با بقیه حرف بزنم....

 

نمی دونم این روند تغییرات مثبت بوده یا منفی....هر کدومشون در بازه های زمانی مختلفی اتفاق افتادن...هر کدوم در زمان خودشون به نظرم نتایج مثبت خیلی زیادی داشتن....خودم اعتقاد دارم که فراموش شدن بعضی هاشون باعث شدن که موارد بهتری جایگزینشون بشن....

 

گاهی فقط باید راه های متفاوتی رو امتحان کرد :)

 

کار خوب...احساس خوب :)

حدود 8 ماه پیش یه اتفاقی افتاد که هنوز که یادم میاد به نظرم قشنگه :) ...از یه جایی داشتم رد میشدم...یه ماشین داشت دنده عقب میومد....یه مسیر گود صاف از بین دو چرخ سمت چپ و راست ماشین رد میشد...یه طوری که اون کسی که دنده عقب میومد نمی دید اون گودی رو....من که داشتم رد میشدم مسیرم رو عوض کردم و راهنمایی کردم بهش....بعدش که داشت میرفت بهم گفت "کجا میرین؟ میخواین برسونمتون؟ "

حرفش شاید به نظر ساده بیاد....ولی خیلی خیلی مهم بود برام....به سادگی هر چه تمام تر تونسته بودم یه کاری بکنم که یه نفر خوشحال بشه...و اون هم خوشحالیشو با تعارفی که بهم کرد بروز داد....و اون هم اینطوری من رو خوشحال کرد :)

خیلی وقتها ما بی اندازه ساده می تونیم بقیه رو خوشحال کنیم احتیاج به وقت و هزینه خاصی نیست...ساده ساده....فقط با یه کمک یا انتقال یه احساس خوب :)

یه مورد دیگه هم که برام مهمه آدمهای بی تفاوت هستن که توی جامعه و فرهنگ ما اصلا کم نیستن!! آدمهای بی تفاوت واقعا به نظر من غیر قابل تحمل هستن! بعضی هاشون واقعا فرقی با میز و صندلی نمی کنن!! شرایط مختلفی که آدم قرار میگیره باید از فکر ، شعور و توانایی هاش استفاده بکنه که یه تغییری ایجاد کنه...یه حرکتی انجام بده....یه حرف یا یه عکس العمل....یه چیزی که بودنشون فرق بکنه با نبودنشون....

چرا ؟!

و من اندیشه کنان
غرق این پندارم

- که چرا ،

    -خانه کوچک ما سیب نداشت......

آدمهای دوست داشتنی و ارزشمند

امروز در یه جمعی از آدمهای دوست داشتنی بودم :)...آدمهایی که کلی ارزشمند هستن و بودن باهاشون واقعا برام لذت بخشه :)....