نوشته پایانی

سرانجام دوران نوشتن در این وبلاگ هم به سر اومد... با اینکه تصمیم خیلی سختی برام بود ولی در نهایت اینطور تصمیم گرفتم که این وبلاگ رو به پایان برسونم... از دوران وبلاگ نوشتنم بیش از 5 سال میگذره و بیشتر زمان این دوران رو در این وبلاگ نوشتم... برای همین وبلاگ "اندیشه هایی برای گسترش" برای من سرشار از خاطره ها است و چیزهای زیادی که به این واسطه یاد گرفتم... در این نوشتم در 4 بخش سعی میکنم که در مورد تصمیمم توضیح بدم... که این چهار بخش شامل اینها هستن:

1) هدف هام از نوشتن این وبلاگ

2) دلیل هایی که به نوشتن ادامه دادم

3) دلیل هایی که تصمیم گرفتم دیگه برای این وبلاگ ننویسم

4) قدردانی

 

هدف هایی که از نوشتن این وبلاگ داشتم رو به این خاطر می نویسم که معیار قضاوتی باشه در مورد اینکه چقدر به هدفهایی که داشتم تونستم برسم... هدفها، تصمیم هایی بودن که در نوشتن این وبلاگ داشتم و اصلا نمی خوام بگم که چنین هدفهایی در وبلاگ نوشتن خیلی با ارزش هستن و خلافش اصلا خوب نیست...

و اما هدف هام:

1) اصلی ترین هدفی که از نوشتن این وبلاگ داشتم این بود که محیطی باشه برای گسترش اندیشه هایی که داشتم. (همونطور که اسمش رو هم به همین مناسبت انتخاب کردم)... گسترش به این معنی که هم برای خودم کاملترش بکنم هم اینکه برای بقیه بیان کرده باشمش.

2) نوشتن در این وبلاگ برای من فرصت خیلی خوبی برای فکر کردن ایجاد میکرد... و فکر کردن در مورد مسائل مختلف چیزی هست که خیلی دوست دارم... یکی از هدف هام از نوشتن این بود که این فرصت فکر کردن رو برای خودم ایجاد کنم.

3) یکی از هدفهام این بود که به واسطه نوشتن سعی کنم که یه نظام فکری منسجم و کاملا قابل دفاع داشته باشم.

4) هدف دیگه که داشتم این بود که در جواب دادن به کامنت های دوستانم تا جایی که می تونم عقاید شخصی خودم رو دخالت ندم و در یه چهارچوب منطقی جواب هام رو بنویسم بنابراین در جواب دادن به کامنتها سعی کردم که اول نظری که برام نوشتین رو بفهمم و بعد در همون چهارچوب منطقی و فکری فقط چیزهایی رو بنویسم که کمک بکنه به کاملتر شدن بحث نه اینکه سعی کنم عقیده خودم رو تحمیل کنم ... چون قسمتی از تفاوت نظر آدمها وابسته به تفاوت دیدگاههای شخصیشون هست.

5) سعی کردم تا جایی که میشه در مورد چیزهایی بنویسم که دانستنش می تونه جالب باشه... حتی اگه نظر شخصی خودم چیزی غیر از اون باشه... مثلا از نوشته های اخیر نوشته ای که در مورد صراط مستقیم نوشته بودم با نظر شخصی خودم متفاوته... من به عنوان عقیده خودم به صراطهای مستقیم عقیده دارم و دلایل خاصی هم برای این عقیدم دارم... ولی از جنبه اطلاع داشتن در این مورد به نظرم مناسب تر بود که نوشته ای که می نویسم نظر شخصی خودم نباشه.

6) هدف دیگه ای که داشتم این بود که موضوعاتی رو انتخاب کنم که برای کسایی که خواننده وبلاگ هستن هم موضوعات جالب و جذابی باشه.

7) یکی دیگه از هدفهام این بود که نوشته هایی رو بنویسم که ارزش نوشتن و خوانده شدن داشته باشن... به نظر من وقت هر کسی چیز بسیار با ارزشی هست و من سعی کردم که چیزهایی رو بنویسم که ارزش وقتی که برای خوندنش رو میذارن داشته باشه.

8) سعی کردم در نوشتن این وبلاگ تا جایی که میشه به خودم در دنیای واقعی نزدیک باشم... به همین خاطر لینک وبلاگم رو محدوده خیلی وسیعی از آدمهایی که من رو میشناسن دارن... از دوستان دانشگاهی تا اعضای فامیل و دوستان دیگه.

9) سعی کردم تا جایی که میشه خوانندگان وبلاگم رو درگیر مشکلات شخصی خودم که مثلا ساده ترین هاش امتحانهایی بود که در این فاصله داشتم نکنم.

10) در مورد مسائل دینی و اعتقادی برای دور بودن از تعصب احتیاج به یه محدوده خیلی وسیع از اطلاعات مختلف هست... بیش از 99 در صد از مردم جامعه عقایدشون رو از اجتماع یا خانواده به ارث میبرن که این به نظر من اصلا اتفاق خوبی نیست... با نوشته های این وبلاگ سعی کردم که در این مورد اعتقادات یه کمی فرصت فکر کردن رو ایجاد بکنم. (در این مورد به قضاوت خودم چندان موفق نبودم.)

11) فلسفه رو خیلی ها به عنوان یه علم ذهنی و غیر قابل استفاده میدونن... به نظر من بررسی تاریخ فکری بشر یکی از امور خیلی اساسی هست... و فلسفه رو جدای از تاریخ فلسفه به نظر من باید به صورت دقیق و کامل و به عنوان علم فلسفه پیگیری کرد... سعی کردم در نوشته هام چنین دیدی رو از فلسفه معرفی کنم. (در این مورد هم حداقل خودم می تونم قضاوت کنم که اصلا موفق نبودم!)

 

اما دلیل هایی که برای ادامه نوشتن در این وبلاگ داشتم:

1) ارزشی که دوستانی که به واسطه نوشتن در این وبلاگ پیدا کرده بودن برام دارن... چیزهای بسیار باارزشی که در دوستی هست و چیزهای خیلی زیادی که از نظرات و کامنتهای دوستانم یاد میگرفتم.

2) نوشتن کمک میکرد که بتونم عقایدم رو به صورت منظم بیان بکنم... که این امر مهمی برام بود.

3) عقاید و نظرات هر کسی در حین چالش با نظرات دیگران هست که ارزش خودش رو نشون میده... اینکه چقدر برای هر کسی عقایدش قابل دفاع هست و چقدر برای هر کدومشون دلیل داره و چطور می تونه عرضشون کنه... یکی از دلایل ادامه نوشتن وبلاگ اندیشه ها برای من همین بود...

4) اینکه عقیده ای که برای خودم به صورت ذهنی هست رو قدرت بیانش رو داشته باشم برام مهم بود.

5) انگیزه خیلی خوبی بود برای اینکه افکار خودم رو دقیق بکنم... به همین خاطر در نوشته های اخیرم سعی کردم که تا جایی که میشه حالت مستند داشته باشه و به منابع مختلف در نوشتم لینک می دادم.

 

دلایلی که تصمیم گرفتم دیگه نوشتن در این وبلاگ رو ادامه ندم:

1) به نظر خودم نتونستم هماهنگی لازم بین موضوعاتی که مورد علاقه خودم هست و موضوعاتی که می تونه برای بقیه جالب باشه پیدا بکنم... این هماهنگی هر چقدر جلوتر داشتم می رفتم به خاطر خاص تر شدن چیزهایی که مورد علاقم بود کمتر میشد و موضوعاتی که می نوشتم با اینکه در انتخابشون خیلی دقت می کردم خیلی کم برای بقیه جالب بود. و بخصوص دیگه الان موضوعات مورد علاقه خودم رو اینطور فکر میکنم که برای کمتر کسی جالب باشه.

2) هر کسی یه روشی برای زندگی کردن داره و یه نظامی رو برای زندگی انتخاب میکنه و این خیلی هم خوبه... انتظار خیلی اشتباهی هست که اینطور انتظار داشته باشیم که دیگران هم این روش زندگی کردن و این نظامی که ما داریم رو برای زندگی مناسب بدونن... من در نوشتنم این اشتباه رو داشتم که روش نگاه کردن خودم به زندگی رو به نوعی درست تر می دونستم. در حالی که هر کسی می تونه برای خودش روش مناسب خودش رو داشته باشه.

3) احساس ناخوش آیندی پیدا می کنم از اینکه کسی نوشته هام رو از روی تعارف بخونه.

4) موضوعاتی که برای نوشتن انتخاب میکردم رو معمولا خودم مدتی روشون وقت گذاشته بودم و بعد می نوشتمشون به همین خاطر برای کسی که تازه با اون مورد برخورد میکنه انتظار اشتباهی داشتم که در اون موضوع اطلاعات داشته باشه.

5) آدم مغروری نیستم... اصلا دوست نداشتم که نوشتن در این وبلاگ این حالت رو پیدا کنه که اطلاعاتم رو دارم به رُخ میکشم... حداقل این رو خودم خوب می دونم که حجم نادانسته های خیلی زیادی دارم و یه دلیل شوقی که برای کتاب خوندن دارم همین هست که می دونم بسیاری از چیزها رو نمی دونم که باید یاد بگیرم...

6) کارهای انجام نداده خیلی زیادی دارم...

7) اهل زیاد جایی موندن تا سر حد اینکه کسل کننده و تکراری بشم نیستم... دوست نداشتم چنین اتفاقی در مورد اینجا بیوفته.

8) دوست داشتم زمانی نوشتن رو اینجا تموم بکنم که نوشته های خوب داشته باشم... به نظر خودم کارنامه این وبلاگم قابل قبول هست.

 

در انتها باید بابت خیلی چیزها از شما دوستانم که نوشته هام رو می خونین تشکر کنم:

1) به واسطه نوشتن در این وبلاگ دوستیهای خیلی با ارزشی پیدا کردم که از همتون بابتش ممنونم.

2) بابت چیزهای زیادی که از شماها یاد گرفتم خیلی خیلی ممنونم... یادگرفتن برای من ارزش خیلی زیادی داره.

3) در خواندن کامنتهای شما دوستان عزیزم لذت خیلی زیادی بود و دونه دونه کامنتها کلی خوشحالم کردن و به این ترتیب من کلی در این فاصله علاوه بر اینکه از نظرات شما چیزهای جدید یاد گرفتم به واسطه شما دوستانم خوشحال هم شدم. :>

4) در فاصله نوشتن این وبلاگ e-mail های محبت آمیزی هم دریافت کردم که بی اندازه هر کدوم خوشحالم کردن... نمی خوام دونه دونه با اسم بگم ولی این رو دوست دارم که با نهایت تشکر بهتون بگم که این محبت ها بی اندازه من رو خوشحال کردن و بی اندازه بابتشون ممنونم ازتون :)

 

پی نوشت: شاید این همه دلیل برای ننوشتن کمی گمراه کننده باشه... در حوزه احساس فقط این رو می تونم بگم که احساس کردم که اگر ننویسم بهتره...

 

از همگی ممنونم بابت بسیاری از چیزهایی که به عنوان قدردانی نه توانسته ام بگویم و نه توانسته ام بنویسم...

با احترام

امیر

نظرات 34 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:31 ق.ظ

کارنامت که ۲۰

ممنونم تو لطف داری :)

سمیرا چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ق.ظ

در مورد فلسفه هات من این جوری فک نمی کنم.
من خودم اگه هیچ وقت راجع بهش هیچ نظری ندادم واسه این بود که اعتقاد دارم اطلاع سطحی و چند خطی از یه موضوع فلسفی و بعد قضاوت کردن کل اون فلسفه رو به گند می کشه و من که تقریبا؛ هیچی از این موضوع و منظور اصلی شما نمی دونم ترجیحا؛ چیزی نگفتم...

به نظر من هم چیزی نگفتن بهتر از اینه که آدم یه چیز اشتباهی بگه... این تصمیمت به نظر من کاملا درست بوده :)

به نظر خودم هم خیلی از نوشته هایی که به فلسفه ربط داره رو کامنت خاصی در موردش نمیشه نوشت... من از نوشتنش قصدم این بود که کسی که می خونه در موردش فکر کنه که در ارتباط با تو مطمئنم که همینطور بوده :)

تو که تازه برای بیشتر نوشته هایی که می نوشتم هم که کامنت نوشتی برام... ممنونم ازت :)

سمیرا چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ق.ظ

برا مورد ۷تت باید گفت خسته نباشی و آفرین ...

ممنونم :) ...

سمیرا چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ق.ظ

من اولین چیزی که از وبت یاد گرفتم مورد ۵بود

مورد ۵ از اهداف رو میگی دیگه؟:>

ئه سرین چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 ق.ظ

هرچیزی یه دوره ای داره:)

درسته خیلی چیزها یه دوره مفید بودن دارن...

ندا.ح چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:37 ق.ظ http://gaahnameh.com

خیلی ناراحتم که دیگه اینجا نمینویسی :(
حالا ما دیگه کجاها میتونیم بیاییم نظر بدیم؟ اینو که ننوشته بودی ...

فعلا که نوشته هام خیلی کم شدن تعدادش... خودم هم خیلی کامنتهای تو و بقیه رو دوست داشتم... ولی خوب چه میشه کرد؟

ندا.ح چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:37 ق.ظ http://gaahnameh.com

راستی در مورد اون امتحانا :دی خدائیش هروقت امتحان داشتی ما میفهمیدیماااااااااااا :دی

جدی؟:> :)) از کجا میفهمیدی؟:>

امتحان که داشتم معمولا تعداد نوشته هام بیشتر بود D:

ندا.ح چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ق.ظ http://gaahnameh.com

امیدوارم و از طریفی مطمئن هم هستم که ادامه اهدافت رو توی سایر برنامه های زندگیت میبینی و حتماً به همشون میرسی :)
منم از آشنا شدن با دوست خیلی خوبی مثل تو خیلی خیلی خوشحالم :)

ممنونم از لطفت ندا جان :) من هم از دوستی با تو خیلی خیلی خوشحالم :)

ریواس چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:01 ب.ظ

خوبین؟
کاری به دلایلتون ندارم! فکر می کنم اگه می خواستید بنویسید، می شد دلیل واسه نوشتن هم پیدا کنید. بسنده می کنم به همین که حس کردید دیگه ننویسید، که کاملا قابل احترامه.
واسه من گاهی مطالبی اینجا بود که مجبورم میکرد به قسمتای غبار گرفته ذهنم یه سری بزنم، و دوست داشتم این قضیه رو.
تو همه مراحل زندگیتون موفق باشید.

سلام
ممنونم من خوبم... شما خوب هستین؟

درسته برای نوشتن دلیل داشتم ولی برای ننوشتن هم دلیل داشتم... به خاطر اینکه نمیشه درست ارزشگذاری کرد دلیلها رو نمیشه به صورت منطقی گفت که اینکه ننویسم بهتر هست یا اینکه بنویسم... آخرش باید بر اساس حس تصمیم گرفت که خوب اون حس پایش همون دلیلهایی هست که نوشتم ولی قطعا همش هم همون دلیل ها نیست... ممنونم :)

خوشحالم که اینطور بوده :)

من هم امیدوارم شما در همه مراحل زندگیتون موفق باشین.

sadegh پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ http://sna.blogsky.com

سلام

چطوری امیر جان
خوبی ،

من تازه الان رسیدم ، دلایلت رو می خونم و فردا می خوام انتقاد های شدیدی ازت کنم . "" فرار کن """
با دلایلت شدیداً مخالف هستم .

ننویسی جون داداشی ناراحت میشم ........

" شاید باورت نشه ، اون زمان که وبلاگت فیلتر شده بود ، دنبال یه بنده خدایی تو مخابرات بودم که فقط وبلاگت تو رو باز کنه....
ما تا اینجاها............ بودیم."" چی فکر کردی "

فکر نمی کنم کار بدی باشه که بخوای ادامه ندی ..
ببین دوستهای وبلاگ نویس خیلی دارم ،
ولی برای تو یه ارزش دیگه ای نسبت به همه اونها قائل هستم و دلیلش هم می دونی .

تا فردا ....

موفق و سربلند باشی ...

سلام صادق جان
ممنونم من خوبم... تو حالت چطوره؟

خیلی ممنونم صادق جان از لطفت... با حرفهات هم کلی از خجالت شرمندم کردی و هم کلی خوشحالم شدم بابت ارزشی که از روی لطفت برای نوشته هام قائل هستی... من همیشه لطف تو رو می دونستم و همیشه این باعث خوشحالی من بوده... اتفاقا بخشی که در مورد e-mail‌ های محبت آمیز نوشته بودم e-mail هایی که تو زدی هم جزوش بود که دیگه با اسم ننوشته بودم... به هر حال دوست دارم دوباره ازت بابت لطفت ممنونم :)

الان که خوب دیگه تصمیم رو گرفتم... قبول دارم که نوشتنش حداقل برای خودم خیلی می تونست خوب باشه ولی همین که با فاصله هم بخوام بنویسم یه جور حس مسئولیت برام ایجاد میکنه که ذهنم رو مشغول میکنه... برای همین نوشته پایانی رو نوشتم که خیالم بابت نوشتن اینجا راحت باشه...

من هم بابت توجهی که به نوشته هام داشتی و کامنتهای کاملی که همیشه برام مینوشتی خیلی خیلی خوشحالم و ازت ممنونم :) من هم برای تو خیلی ارزش قائل هستم :)

امیدوارم که همیشه موفق و کامیاب باشی :)

دوست ۲۰ شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام امیر جان : این هم گذری است از گذر زمان . موفق باشین . بدرود.

سلام علی جان... بله این هم دوره ای بود که گذشت... ممنونم :)

Sara یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ق.ظ

khosh-haalam ke hadde aghal oon yeki weblog haatoon hanooz bargharaaran! va khob be nazaram baste shodane in weblog (baa inke vaase khaanande haash khosh-haal konande nist aslan!), mitoone neshooneye khoobe saaken namoondan va taghiir baashe! omidvaaram ke taghiire pooyaayi baashe! :)

از دیدن کامنتتون خیلی خوشحال شدم :)

ممنونم :) من اینطور عقیده دارم که باید سعی کرد در جنبه های مختلفی رشد داشت و برای همین ساکن بودن در یه جایی رو زیاد نمی تونم تحمل بکنن... کلا نسبت به تغییرات به دید مثبت نگاه می کنم...

ممنونم ازتون :)

[ بدون نام ] یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ق.ظ

kolliam sharmande az pinglish zadan! in keyboard e man faarsi nadaare! :">:( a

اختیار دارین :) هیچ اشکالی نداره :> لطف کردین که برام کامنت نوشتین :)

سمن جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ق.ظ

الان اومدم بگم تولدت یه عالمه مبارک:)

ممنونم ازتون :)

دخترک چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:13 ب.ظ

چقدر بد شد! اینجا خیلی کمک می کرد که بعضی ها یه فرصت کوچیک برای فکر کردن به خودشون بدن.
هدف داشتن آسونه اما اینکه بخوام به هدف برسم خیلی خیلی برام سخت بوده. شما از اون آدمهایی هستی که رسیدن به هدفت رو جدی میگیری و موفق میشی.

کامنتتون خیلی خوشحالم کرد :)
ممنونم ازتون بابت اینکه نوشته هام رو می خوندین و ممنونم بابت لطفتون. :)
در مورد هدف هام امیدوارم واقعا همینطوری باشه که نوشتین... این خیلی احساس خوبی داره که احساس کنم کسی هست که عقیده داشته باشه به قسمتی از هدفهام رسیدم... بازم ممنونم از لطفتون :)

sadegh چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ http://sna.blogsky.com


سلام ،

خوبی امیر

هر چند وقت میام به وبلاگت یه سر می زنم ،

عادت کردم دیگه کاریش هم نمیشه کرد ،
اومدم برای متن پایانیت 5 صفحه انتقاد شدید نوشتم ، ولی بعد دیدم تو هم برای خودت دلیل هایی داری و کوتاه بیا نیستی .

بابا حالا قرار نیست شما منظم مطلب بنویسی هر وقت دلت خواست بنویس ، که یه حالت برنامه نشه برات که حتما وقت بزاری .

خیلی دوستت دارم - ادامه بده ، "پوسیدم "
یا حداقل اگه می خوای سر حرفت باشی یه وبلاگ جدید درست کن .

سلام صادق جان

حالت چطوره؟

ممنونم از لطفت :)

تو خیلی لطف داری... اینطوری شرمنده میکنی من رو... این چند وقت که دیگه اصلا همون فرصت کم قبل رو هم ندارم... زمان انجام کارهای تز و مقاله آماده کردن هست برام... نوشتن رو هم که هر از چند گاهی توی وبلاگ <نوشته ها> یه چیزهایی می نویسم. یه کمی که بگذره و وقتم آزادتر بشه نوشتن اونجا رو منظم تر میکنم حتما.

خیلی ممنونم از لطفت صادق جان و امیدوارم که همیشه موفق باشی :)

قاصدک دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ق.ظ

دلم گرفت امیر!

sadegh شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ب.ظ http://sna.blogsky.com

چطوری امیر جان

حالت خوبه ..

اومدم عید رو بهت تبریک بگم...
و طبق عادت همیشگی وبلاگت رو ببینم...

شاد باشی - صادق

پری دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ب.ظ

امیر جان اگر امکان داشته باشه ای میل خودتو برام بفرست.می خواستم در مورد مسئله ای ازت راهنمایی بخوام

میثم سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ق.ظ http://rainyspring.blogsky.com/

شانس آوردی که جمعش کردی !

چی رو جمع کردم؟
چرا شانس اوردم؟!

رقیه نادری دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://mypoem.blogsky.com

سلام
راستش یه سوال داشتم.
اول بگم که اطلاعات کمی از علم فلسفه دارم.
یه جا نوشته بودین که به صراط های مستقیم اعتقاد دارین
اما دلایلتون رو ننوشته بودین.
اگه لطف کنید دلایلتون رو برام بنویسین ممنون می شم.
(البته اگه باعث زحمت نمیشه).

انشاالله موفق باشین

[ بدون نام ] دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ق.ظ http://ba

جالبه من اولین بار میام وبلاگ شما و شما اخرین نوشتتون رو گذاشتید . من همون بچه کنکوریه ام به وبلاگم سر زده بودید . اومدم تشکر کنم از نظری که برام گذاشته بودید .
البته همین نوشته ی پایانی شما هم خیلی شامل من میشه راجع به هدف از وبلاگ و نوشتن توی اون

موفق باشید

میثم دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 ق.ظ http://rainyspring.blogsky.com

شانس آوردی دیگه ! :))
نمی خواین یه وبلاگ دیگه راه بندازین ؟
اگه بخواین و بتونم ، از هیچ کمکی دریغ نمی کنم . بزرگانی مثه شما باید باشن باید باشن باید .
خواهش می کنم یکمی تامل کنین .
مرسی

میثم دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ

افسوس
برگرد

میثم سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ

در مورد SMS و ضاهر نمایش احمقانشون که شما خوب فرمودین
اما در مورد ادامه ندادن وبلاگ اندیشه باید عرض کنم :
برگردین به گذشته ، موقعی که تازه با فکر و اهداف جدید اون وبلاگ رو راه انداختین ، بهتره که تسلیم نشین .
محیط وبلاگها با نوشته هایی نظیر وبلاگ اندیشه حقیقتا دارای شان بالاتری می شن این محیط به وبلاگ هایی نظیر اندیشه هایی برای گسترش نیاز داره
می دونم که کار من برای اینکه شما رو متقاعد کنم که موتور اندیشه رو باز روشن کنین خیلی سخته اما اینو هم قبول دارم که کار شما سخت تره با این حال من معتقدم که راه اندازی دوباره اندیشه به هر زحمتی ارزشش رو داره
من یه بار دیگه آمادگی خودم رو برای انجام هر گونه کمکی که شایسته اون باشم و توانش رو هم نیز ، اعلام می کنم
اگه میشه آدرس وبلاگی که هنوز می نویسین رو واسم بذارین

میثم پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ق.ظ

تشکر می کنم
اما هر گاه که احساس کردی می تونم بهت کمک کنم ، خوشحالم می کنی اگه صدام کنی ;) :))
چرا کامنت ها رو غیر فعال کردی ؟

غریبه جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:12 ب.ظ http://papiroosi.wordpress.com

سلام
چه عجب ما یه کامنتدونی توی این همه وبلاگی که داری تونستیم پیدا کنیم
شما که لطف کردی توضیحاتی در مورد خودت نوشتی اون گوشه وبلاگ چرا آأرس ایمیلی چیزی نذاشتی که اگه بابائی سوالی چیزی داشت و خواست ازت بپرسه باهات بتونه تماس بگیره؟
نمی دونم میای این وبلاگت رو یه سری بزنی یا نه؟
اما امیدوارم بیای و بعد از ماهها که غزل خداحافظی رو اینجا خوندی یه نیم نگاهی به کامنتای جدید و احیاناً سوالات جدید داشته باشی
جداً خیلی خوشحال شدم و همه ی پستای دو وبلاگ اندیشه ها و نوشته های من رو که در صفحه نخست هستن خوندم
با توجه به محدودیت زمانی که داریم و داری قطعاً کلی زحمت کشیدی و کلی رفرنس واسه هر مطلب لینک کرده بودی و این نشون می ده که چقدر موضوع برات جالبه و می خوای در موردش با بقیه صحبت کنی و نظر اونا رو بدونی
یادم رفت بگم آدرس وبلاگ نوشتههای من رو از تو لینکدونی وریا پیدا کردم
داشتم می گفتم
خوندن مطالبت اگر چه خیلی سنگین و تخصصی بود و در حیطه مطالعات من فعلاً نبود )فلسفه و جامعه شناسی رو می گم( اما علاقمند هستم که در فرصت مناسب در این حیطه هم شروع کنم به مطالعه
اما خب همشو خوندم و کلی مفید بود
اونقدر موضوعات مختلف برای بحث داشتی و داری که گاهاً شور و شوق گفتن بیشتر در نوشته هات موج می زنه
اما گاهی طرح همه ی اون اطلاعات واسه مخاطبی مثل من که در این حیطه اطلاعاتی نداره خسته کننده می شه
مگه نه؟
باید همه ی اون دانش و اطلاعات خودت رو جزء جزء در اختیار خواننده قرار بدی تا علاقمندی اونو به موضوع بسنجی
و فک کنم همین دلیل باعث شد که دیگه ننویسی
نمی دونم
اما این جوری حس کردم
کلی سوال داشتم که می خواستم ازت بپرسم
یکیش این بود که توی نوشته هات نظر اسلام رو فقط از دیدگاه تشیع بهش نگاه کردی
اگر چه معلومه آدم تحصیلکرده و معتقد و مذهبی هستی
اما صادقانه بدون هیچ غرضی مطالعه می کنی؟
یعنی برای خودت بعضی مسائل اهل تشیع هم سوال نشده؟
مثلاً امام زمان چرا این همه سال باید توی دخمه ایی باشه و خودشو از همه قایم کرده باشه؟
چرا چه دلیلی داره؟
و کلی سوالات ریز و درشت
کاش بودی و با هم در موردش بحث می کردیم
امیدوارم این کامنت رو بخونی
و توی یکی از وبلاگهای فعالت کامنتدونی رو آزاد بزاری تا خلق الله سوالاتشون رو ازت برسن
و احیاناً باعث بشه چند نفر به شوق یه موضوع مشترک کتابهای مفید بیشتری رو بخونن و با هم بحث کنن
منتظر جوابت هستم
اما اینجا جواب ننویس
اگه می شه به آدرس وبلاگ خودم
ممنون می شم

بابت پر حرفی هم عذر می خوام
چون از اول راه نوشتن و طرح موضوعاتت نبودم طرح اونا از دیدگاهت برام جالب بود واسه همین هم قدری پرحرفیم گل کرد
اگر چه من به گذاشتن کامنتای طویل شهره آفاقم :)

موفق باشی امیر

بیندیش جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:30 ق.ظ

امیر عزیز من که تازه اولین باره اینجا اومدم و میبینم که متاسفانه در وبلاگت را بستی. فکر کنم کلی بحث برای کردن داشتیم. امیدوارم فرصت کنی که بازم بنویسی. من از نوشته های قدیمیت مقداری خوندم. تو خیلی هاش باهات حرف داشتم. حالا اگه فرصتی بود و بودی و بودم میگوییم و میشنویم.

بی خبر پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ق.ظ http://rokheandisheh.blogsky.com/

سلام خدمت امیر خان جان
سال نو مبارک ، موفقیت هر چه بیشتر رو واسه امیر خان آرزو دارم

آریا سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 ق.ظ http://ariaghoreishi.blogfa.com

سلام امیر جان.خیلی برای خودم متاسفم که اینقدر دیر با وبلاگت آشنا شدم.ولی خیلی برام لذت بخش بود خوندن مطالب وبلاگت.

sadegh جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ب.ظ http://sna.blogsky.com


امیر جون خوبی ،

سال نو رو بهت تبریک می گم .

برات آرزوی سال خوب و خوش و خرم دارم .

کی میشه ما شیرینی فارغ التحصیلی شما رو بخوریم..
کی........ !!!!!!!!!!!!!

شاد باشی - صادق

شیلا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام آقای امیر
من مترجم کتاب ماجرای عجیب سگی در شب هستم. همونی که معرفی اش کرده بودید. از لطفی که به ترجمه این کتاب داشتید ممنون. در حال حاضر هم مشغول ترجمه یه رمان جدید هستم از مانیل سوری.

فریدون پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ب.ظ http://fridontwo.blogfa.com/

سلام:
من با اینکه تا حالا کامنتی برایتان نداشتم اما معتاد خوندن وبلاگتان بودم .
از این ببعد چه کنم؟

میثم پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:12 ق.ظ http://andisheh.blogsky.com

وای خدای من اینجارو
نوستالژی محض !
سلام امیر جان
چقدر گذشته ! واااای خدای من
دنبال کارگردان ترمیناتور می گشتم ...
چقدر تو ذهنم آشنا اومد "اندیشه هایی برای گسترش" و ...
اینجا که پیداس نمی نویسی :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.