ای کاش.....

و ای کاش ....و ای کاش......  و ای کاش......

مناسب تر از این کلمه ها چی می تونم بگم؟

.................

 

دوست داشتن

سریال های تلویزیونی رو اصلا دوست ندارم....تقریبا اصلا هم پیش نمی یاد که ببینم...بیشتر سریال های تلویزیونی علاوه بر اینکه به نظرم وقت تلف کردن هستن به نظرم کاملا هم بی ارزش هستن!

یه کم وقت پیش یه سریال تلویزیونی ایرانی بود یه لحظه داشتم رود میشدم دیدم....یه دختری بود که برای بار اول رفته بود پیش یه پسری...اون پسر همون بار اول و نگاه های اول طوری رفتار میکرد که اصطلاحا می گن "یه دل نه صد دل عاشق اون دختر شده بود"....من به شدت نسبت به این اعتراض دارم!! آخه مگه انقدر این موضوع سادست که هر کسی یه دفعه عاشق یه کسی بشه!! اصلا تو این سریال ها چرا هر چی دختر، پسر هست باید با هم ازدواج کنن ؟!! من به شدت نسبت به این مطلب اعتراض دارم! آخه این چه طرز فکریه که دارن تو جامعه جا می ندازن...مگه اصلا به این سادگیهاست که با یه بار دوبار، 1 ماه دو ماه بشه کسی رو شناخت! تازه ازدواج که موضوعش خیلی خیلی مهمتر از این حرفهاست....

تو جامعه ما با اینکه به شدت طلاق یه امر ناپسند هست...این همه آمار طلاق بالاست! خوب یعنی یه بخش خیلی مهم در ازدواج نادیده گرفته شده....و اون هم شناخت درست و کامل هست.....

من واقعا متاسفم از این بابت! تو جامعه ما موضوعهایی که بین یه دختر با یه پسر هست به شدت تعریف نشده هستن، یا اینکه خیلی غلط هستن یا اینکه خیلی بی اعتبار هستن....سلیقه های مختلف و دیدگاههای مختلف که جاافتاده به نظر من خیلی همراه اشتباه هست....واقعا متاسفم!!

یه کم وقت پیش با یکی از دوستام(پسر) حرف میزدم که یه کس دیگه ای رو دوست داره و قصد ازدواج داره با اون....ولی خوب خود اون طرف کلا خبر نداره!! (از موضوعاتی که تو جامعه ما حداقل کم نیست!) شرایطی که داشت برام خیلی جالب بود....یه حالت ترکیبی از عشق و نفرت! نمی دونم چطوری بگم...با اینکه اون طرف رو دوست داشت ولی اصلا دل خوشی ازش نداشت....یعنی حاضر بود که خیلی کارها بکنه که دیگه اون طرف رو دوست نداشته باشه ولی نمی تونست! اون موقع که حرف میزد تازه این حرف رو فهمیدم که عشق لحظه ای به همون آسونی که به وجود میاد به نفرت تبدیل میشه! در حالی که عشق و نفرت دو نهایت متضاد هستن.... و به همین خاطره که من به شدت اعتراض دارم که چرا تو جامعه ما دارن جا میندازن که عشق در همون نگاه اول به وجود میاد!! نگاه اول ممکنه آدم از خیلی ها خوشش بیاد...ولی این که عشق نیست!!

واقعا "اوشو" درست میگه که :

"آشنایان طریقت عشق در دنیا اندک اند.

به همین دلیل است که مردم دنیا

در بیراهه های احساس بدبختی سرگردانند.

.....

حکایتی از مردمان این شهر!

چند روز پیش ها یه آدمی رو دیدم که کنار خیابون وایساده بود...یه تابلو دستش بود....بالای تابلو نوشته بود "بسمه تعالی" پایینش نوشته بود "موز 160" !!! منظورش این بوده که احتمالا دونه ای 160 تومن!! (با قیمت ها آشنا نیستم اصلا!!) چیزی که برام جالب بود ""بسمه تعالی" بود....گاهی آدمها فقط غرق در ظاهر یه مفهومی میشن که توجه کردن به باطن و درونمایه اون میتونه خیلی خیلی مهمتر و باارزش تر باشه....آدمهایی رو میشناسم که هر ماه یه جزء از قرآن رو تموم میکنن....ماه رمضان کل قرآن رو میخونن...ولی غیبت کردن عادت همیشگیشونه! انسانیت رو در حد تظاهر قبول دارن....و موفقیت آدمهای دیگه براشون ناگوارترین خبر ممکن هست! فکر نمی کنم که کسی باشه که حتی با توجه به درون مایه سوره حمد هم چنین رفتاری داشته باشه.....

خداوند بلندمرتبه خیلی پرعظمت تر و پرارزشتر از این هست که بالای یه تابلو قیمت ازش یاد کنیم و خیال کنیم که دیگه بنده خوبی هستیم!!

 

انسانها مثل کتاب ها هستند

بعضی از آدمها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.

بعضی از آدمها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از آدمها ترجمه شده اند.

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدمها فوتوکپی آدمهای دیگرند.

بعضی از آدمها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.

بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند. بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی دارند بعضی از آدمها معلومات عمومی هستند.

بعضی از آدمها خط خوردگی دارند و بعضی از آدمها غلط چاپی دارند.

از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت از روی بعضی از آدمها باید جریمه نوشت.

بعضی از آدمها را باید چندبار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت.

 

 

شرایط عادی...شرایط غیر عادی...

ولتر در بستر مرگ که بوده...یه کشیش جوان بالای سرش بوده و بهش گفته که قبل از مرگت انزجار خودت از شیطان رو ابراز بکن....ولتر هم جوابش رو میده که "دوست خوب و جوانم الان زمان مناسبی برای دشمن پیدا کردن نیست!!!"

جدای از مفهوم های جالبی که می تونه این جواب داشته باشه و میشه بهشون فکر کرد...به نظر من یه نکته جالبی داره....و اون روحیه خوب ولتر حتی در لحظه نزدیک به لحظه مرگش هست! آدمهایی که در هر شرایط سختی هم که باشن خودشون رو نمی بازن...از این نوع از آدمهای با روحیه خیلی خوشم میاد....

-------

در حالت کلی آدمها تو شرایط غیر معمول که قرار می گیرن خیلی از اون ویژگیهای نهفتشون رو نشون میدن....من خودم در مورد آدمهای اطرافم خیلی زیاد به این مورد حساس هستم! برخوردهایی که باهام کردن یا حرفهایی که زدن وقتی که شرایط غیر معمولی بوده رو هیچ موقع فراموش نمی کنم و ساده از کنارش نمیگذرم.....برای من یه معیار اصلی در مورد قضاوت در موردشون هست....

شرایط معمول رو که همه می تونن در اون شرایط خوب باشن میتونه مثلا این باشه که دو نفر در یه محیط آروم و بدون هیچ مشکل خاصی نشستن و دارن با هم حرف می زنن یا با هم زندگی می کنن.....در این شرایط خوب بودن و خوب برخورد کردن زیاد هم کار سختی نیست! شرایط غیر معمول میتونه شامل خیلی چیزها باشه.... مثلا فرض کنین یه ایستگاه اتوبوس....برای خودم زیاد پیش اومده توی دانشگاه که وقتی خیلی خلوت بوده و جا به اندازه کافی بوده همه مودب و با نزاکت رفتار میکنن و به هم تعارف می کنن....ولی اگه شلوغ باشه و بدونن که ممکنه که صندلی بهشون نرسه شرایط به شدت فرق میکنه....

در مورد شرایط غیر معمول نمایشنامه "خانه عروسک" نوشته "هنریک ایبسن" به نظرم خیلی قشنگ برخورد یه آدمِ خوب در شرایط معمولی رو در شرایط غیر معمول بررسی کرده....

بعضی وقتها که منافع آدمها با هم مشترک میشه یا حتی اگه مشترک نباشه به خاطر نفع خودشون باید به یه سری دیگه پشت بکنن....اون وقته که خیلی چیزها میشه از رفتارشون فهمید....خیلی چیزها.......

شفاف....

من خودم همیشه در برخوردهام و حرف زدنم با بقیه سعی می کنم که شفاف و صریح باشم....این طوری خوب احساس می کنم هم خودم راحت تر هستم هم اون کسی که باهاش می خوام برخورد بکنم....خوب در این ارتباط هم کاملا قبول دارم که بعضی وقتها برخوردهام همراه با اشتباه کاملا غیرعمدی بوده.....ولی هیچ موقع از پنهانکاری و سیاست بازی خوشم نمیومده! طبیعتا آدمهای این طوری رو هم نمی تونم باهاشون کنار بیام....

تشکر از یه دوست :)

 یه مناجات از وبلاگ یه دوست خوبم که باید ازش کلی تشکر کنم

 

ای همه خوبی ومهربانی درآن هنگام که خود آلوده به هرخطاکاری میبینم وگویی به پندار خویش صدایم به آسمانت نمیرسد صدایت میکنم مدتی چند نمیگذرد که باز هم دست توانای تو میبینم به مهربانی به بزرگی به گشودن گره ای از کار فروبسته ومن میمانم وشرمساری در درگاه تو آن حس هیچ بودن مطلق رویای روی همه عظمت تو خلوت عشق تو در میابم وباز هم لحظه ای گم شدن در دریای بیکران حضور تو وچه نیک است آن لحظه ، دل خویشم پاک گردان ز هر آلودگی که خلوت عشق تو زمن میگیرد آن زنگاری که من از تو دور میکند.......

سخنرانی ۱۶ آذر

سخنرانی آقای خاتمی رو هم از تلویزیون دیدم....در مورد حاشیه سخنرانی ایشون هم زیاد مطلب خوندم....بعضی از اونها نوشته های خیلی جالبی بودن....اون موقع که صدا سیما پخش می کرد سخنرانی رو من و بابام داشتیم می دیدیم....تفاوت یه آدم با تجربه رو با خودم دقیقا می تونستم در عکس العملهای متفاوت من و بابام ببینم...یه مقاله یه جایی خوندم نوشته بود "سید محمد خاتمی از سیاستمداران برجسته معاصر ایران بود که با استقبال گرم آمد و با بدرقه سرد رفت!"...بابام اعتقاد داشتن که آقای خاتمی فردی هست که تاریخ از او تجلیل خواهد کرد.....

نمی خوام سیاسی بنویسم!....ولی در کل این سخنرانی و عکس العمل دانشجو ها به نظرم خیلی خیلی جای فکر و بررسی دارن...در مورد شرایط اجتماعی...نوع فرهنگ و نگرش آدمهای جامعه و نسل جوان...چهره های قدرتمند پشت صحنه....دنیای سیاست و ادبیات سیاسی....ویژگیهای لازم برای رهبران جامعه....

حرف زدن مردم عادی!

دیروز که سلمونی رفته بودم متوجه شدم که مردم عادی با همدیگه که حرف میزنن تقریبا از سه جمله ای که رد و بدل میکنن یکیش اینه که طرف دوم میگه چی؟ اون طرف اول باید حرفشو تکرار کنه!! خوب این طوری چقدر وقت و انرژی بیهوده تلف میشه!!

عشق پرنده ای آزاد و رها :)

چند روز پیشا یه اسکناس دویست تومنی گرفتم از یه فروشنده....دو طرفش حرفهای جالبی نوشته شده بود! یه طرفش نوشته شده بود "بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود (اسم یه دختر)" اون طرفش هم نوشته شده بود:

 "(اسم همون دختر) I Love You )

در نوع خودش حرفهای جالبی هستن....اول اینکه اسکناس دویست تومنی زیاد قدیمی نبود....و این یه جورایی سطح اون کسی رو نشون میده که اون حرفها رو نوشته بود....و احتمال بیشتر اون کسی که اون حرفها رو نوشته بود اون اسکناس رو هدیه کرده بوده به همون کسی که اسمش رو اسکناس نوشته شده بود....و اگه این فرض درست بوده باشه خوب اون آدم هم پول رو خرج کرده بود که به دست فروشنده و بعدش به دست من رسیده بوده! (در حالیکه اسکناس فقط یه اسکناس دویست تومنی بود!).

یه نتیجه ابتدایی که خیلی ها می تونن از این اتفاق بگیرن اینکه که "هر کسی شایسته دوست داشتن نیست"...این حرف رو کاملا قبول دارم....ولی در مورد این اتفاق به نظر من درست نیست...چون به نظر من نمیشه اسم دوست داشتن رو گذاشت روی این نوع از طرز فکر....

به نظر من نتیجه مهمتری که میشه گرفت اینه که یه عده از مردم تو جامعه ما شکل درست دوست داشتن رو اصلا بلد نیستن! مفهوم قشنگی که می تونه دوست داشتن داشته باشه در حد یه ابتذال پایین میارن!! علاوه بر اون راه های درست ابراز کردن اون رو هم اصلا نمی دونن! چقدر تا حالا دیوارهایی رو تو خیابون ها دیدین که روش یه اسم و یه شکل قلب باشه! یا دو تا حرف اول به انگلیسی و یه علامت قلب!

تو یه کتاب خیلی قشنگ و مهمتر از اون "یه هدیه بی اندازه با ارزش" به اسم "عشق، پرنده ای آزاد و رها" نوشته "اوشو"  خوندم:

 

آشنایان طریقت عشق در دنیا اندک اند.

به همین دلیل است که مردم دنیا

در بیراهه های احساس بدبختی سرگردانند.

همه دوست دارند عشق را تجربه کنند،

همه دوست دارند عاشق باشند،

همه دوست دارند محبوب و معشوق باشند،

اما هیچ کس زحمتِ آموختنِ هنرِ عاشقی را

بر خود هموار نمی کند.

عاشقی، هنر بزرگی ست.

 

------

اون کسی که روی اسکناس رو هم نوشته بود هنر عاشقی رو بلد نبوده! هنری که اصلا آسون نیست به کیمیا شباهت داره ولی به نظر من با ارزشتر از یاد گرفتن کیمیاست!

 

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی         تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

به دور از جمعیت بیگانه....

این چند وقته خیلی زیاد دوست دارم یه جاهایی باشم که هیچ کسی نمیشناستم....منم هیچ کسی رو نمی شناسم....دوست دارم یه جاهایی باشم که انگار اصلا وجود ندارم! هیچ کس هیچ چیزی در مورد من نمی دونه...جایی که آدمهایی که اطرافم می بینم هیچ فکری در موردشون نمیکنم....انگار که اصلا نباشن، هیچ توجهی بهشون نمی کنم....وجود یه آدم دیگه هیچ نوسانی برای فکرم ایجاد نمیکنه....از کنار بعضی هاشون که رد میشم احساس میکنم که چقدر درگیر چیزهای سطح پایینی از زندگی هستن...اومدن که بقیه رو تماشا بکنن یا اینکه بقیه تماشاشون بکنن! قبلا این خیلی برام ناراحت کننده بود! دیگه زیاد نیست!

این چند وقته چند بار تنهایی رفتم قدم زدم و فکر کردم فقط.....بدون اینکه قصد خرید داشته باشم تنهایی رفتم ویترین مغازه ها رو نگاه کردم....و همه این موقعیت ها برام لذت بخشن....

خبر خوب

چند تا خبر خوب :) یکی یه برگه هدیه که یه عکس رنگین کمان روش بود و یه عالمه خوبی و خاطره همراهش و یه خبر خوب دیگه هم اینکه امسال هم یه بسته خیلی با ارزش رو به وسیله پست دریافت کردم