گاهی هم واقعا ما خود، مسئول مشکلات خودمان هستیم!

یه جوک یکی از استادهامون برامون تعریف کرد یاد یه چیزی افتادم…جوک این بود که 3 تا کارگر ساختمانی بودن، یه انگلیسی، یه ایرلندی و یه اسکاتلندی…وقت نهارشون که میشه هر سه غذایی که داشتن میارن که بخورن…غذای هر سه ساندویچ بوده (ساندویچ های مختلف) بعد شکایت داشتن از غذایی که خانومهاشون براشون گذاشتن…با هم قرار میذارن که اگر فردا هم نهاری که امروز دارن رو داشتن خودشون رو از اون بالا بندازن پایین!!

خلاصه فردا میشه و هر سه دوباره همون غذاها رو داشتن و خودشون رو میندازن پایین! بعد در مراسم ترحیمشون، خانمهای انگیسیه و ایرلندیه خیلی ناراحت بودن و میگفتن که خوب به ما نگفته بودن، اگه میگفتن خوب غذایی که دوست دارن میذاشتیم براشون…خانم اسکاتلندیه متعجب بوده! ازش میپرسن تو چرا متعجبی به جای اینکه ناراحت باشی؟! میگه آخه صبح شوهرم خودش برای خودش ساندویچ درست کرد!!

 جوکش به سبک جوکهای خارجی بی مزست خیلی!! :)) ولی من یاد این افتادم که خیلی وقتها ما از چیزهایی شکایت میکنیم که خودمون به صورت مستقیم مسئولش هستیم! مثلا تصمیمی گرفتیم و حالا از نتیجه ای که اون تصمیم داره شکایت میکنیم و یا مثلا از بدشانسی حرف میزنیم بدون اینکه یادمون باشه که این تصمیم خود ما بوده!

این تصمیم ها و انتخاب ها در خیلی از زمینه ها میتونه اتفاق بیفته…باید یاد بگیریم که مسئولیت تصمیم ها و انتخاب هامون رو خودمون بر عهده بگیریم….این خیلی مهمه….

گاهی هم واقعا ما خود، مسئول مشکلات خودمان هستیم!

 

 

فرقی نداره مقصد کجاست وقتی….!

یه آهنگ از این آهنگهای مجاز بود یه دوستی برام فرستاد…آهنگش بامزه بود ولی اصلا از اون سبک آهنگهایی نیست که دوست داشته باشم…ماجرای کلی آهنگ در مورد دختر و پسرهای جوون بود….بعد یه جای شعرش میگفت "فرقی نداره مقصد تو کجاست وقتی که طرفی که داره بوق میزنه سوار مرسدس بنزه"! شبیه به همین حرف دیروز لینک یه عکس رو دیدم…از این وبسایتهایی که عکسهای بامزه میذارن…عکس یه خانومی بود، بعد کنارش به انگلیسی نوشته بود "من آشپزی بلد نیستم ولی مگه این مهمه؟!" (ویژگیهای خانمه رو خودتون حدس بزنین دیگه ;) ) 

خوب این حرفها به خودی خود درست نیستن،من هم قبولشون ندارم...ولی اگر بسطشون بدیم حرفهای خوبی هستن...گاهی در انتخاب بین گزینه هایی که داریم یه گزینه یه حُسن خیلی بزرگ داره که میشه از بعضی از مشکلات دیگه ای که داره صرفنظر کرد...فقط باید حُسن رو بتونیم درست تعریف کنیم و درست پیدا بکنیم....و یه قسمت خیلی مهم که هست اینه که اون حُسن که داره باعث نشه ما مشکلاتی که داره رو نبینیم...فقط از بعضی از مشکلات میشه صرفنظر کرد نه از همشون!

در مسائل ریاضی اگر یه عدد کوچیک از یه عدد خیلی بزرگ کم بشه ازش میشه صرفنظر کرد...مثلا 1 در مقابل 1 میلیون....باید 2 تا شرط داشته باشه عدد اول به اندازه کافی بزرگ باشه و عدد دوم به اندازه کافی کوچیک....اگر به جای عدد 1 عدد ده هزار باشه دقتمون کم میشه و اگر عدد 500 هزار باشه دیگه اصلا قابل صرفنظر نیست حالا هرچقدر هم 1 میلیون عدد بزرگی باشه....

پس در واقع نسبت حُسنی که اون گزینه داره به مشکلاتش باید از مقدار قابل قبولی بزرگتر باشه تا بشه از مشکلاتی که داره صرفنظر کرد...

 

مقاله هایی با موضوع "عشق"

حدود 2 سال پیش مقاله های فلسفی با موضوع کلی عشق دیدم که برام خیلی جالب بود...چند هفته پیش با یکی از دوستام صحبت میکردم یاد اون مقاله ها افتادم...دوباره پیداشون کردم و این بار خیلی دقیق تر خوندمشون....

نویسنده یکی از مقاله ها "روبرت نوزدیک" هست که یه استاد فلسفه بوده (سال 2002 فوت کرده) اسم مقاله "پیوند عشق" هست...موضوع های کلی که در موردش صحبت کرده در ارتباط با تعریف عشق واقعی و عشق بیمارگونه هست و اختلافهایی که بین عشق و دوست داشتن هست و مرزهایی که با هم دارن...در کل حرفهای خیلی زیادی برای گفتن داره و مقاله خیلی قشنگی هم هست به نظر من....

یکی دیگه از مقاله را یه خانم استاد حقوق نوشته...اسم مقاله "آینده عشق: روسو و فمنیستهای رادیکال"...این مقاله هم در مورد ویژگیهای عشق صحبت کرده و به صورت خاص نظر فمنیستها رو در مورد عشق بررسی کرده...

معرفی این مقاله ها رو همراه با خود مقاله ها برای دوستام e-mail فرستادم...چون متن e-mail طولانی بود و Attachment هم داشت وبلاگم نذاشتم...اگر کسی علاقه داشت لطفا بگه براش e-mail میفرستم :)

یه مقاله دیگه هم هست که 2 هفته گذشته رو خیلی وقت گذاشتم برای خوندنش...مقاله فلسفی هست و نوشته "روبرت سالامون" هست (هر سه تا مقاله ترجمه آرش نراقی هست)...اسم مقاله "فضیلت عشق اروتیک" هست...این مقاله خیلی حرف برای گفتن داره و نسبتا مقاله سنگینی هم هست…عقاید "افلاطون" ،"آرتور شوپنهاور" ، "امانوئل کانت" و "فردریش نیچه" رو به صورت جدا در موردشون صحبتهایی کرده…من این مقاله رو خیلی دوست داشتم…باعث شد به صورت جداگانه خودم در مورد فیلسوفهایی که نظراتشون رو نوشته و عقاید فلسفی هر کدوم تحقیق بکنم و خوب خیلی چیزهای جالب و جدیدی یاد گرفتم…

حرفهای خیلی زیادی در مورد این 3 تا مقاله دارم که خیلی طولانی میشه بخوام همه رو بنویسم…خیلی خلاصه فقط برای معرفی نوشتم :)

 

منزلت الهی...

شبیه این جمله رو تا حالا زیاد شنیدم که "خدا خودش تنهاست خوب میدونه تنهایی چقدر بده!"...یا اینکه "اگه شریک خوب بود خدا هم شریک داشت"...خوب این جمله ها از لحاظ منطقی غلط هستن! تنهایی برای خدا تعریف نمیشه اصلا...کسی که نیاز به کسی داشته باشه اگر کسی نباشه اونوقت  بهش میگن تنها است...خدا بی نیاز از همه چیز و همه کس هست...بنابراین نمیشه گفت خدا تنهاست....یا اینکه چون خدا بی نیاز از شریک هست شریکی هم نداره...

به نظر من در استفاده از مثالهای حوزه الهی باید بیشتر دقت کرد....نباید منزلت الهی رو در حد منزلت انسان کم کرد...

 

اتفاقهای روزمره...

چند هفته گذشته رو خیلی درگیر کارهای مختلف بودم...تعیین موضوع برای پروژه ام بود...با اینکه هم گرایش لیسانس هم گرایش فوقم الکترونیک هست، دوست دارم پروژم رو در زمینه مهندسی پزشکی بگیرم...اینطوری احساس میکنم از طریق علم یه کمکی هم میشه به مردم عادی کرد...البته حالا هنوز که خیلی زوده برای تعیین موضوع، به صورت خیلی کلی دارم تحقیق میکنم...

چند تا تحقیق درسی و چند تا هم تکلیف داشتم برای انجام دادن...در همین بین وقت خیلی زیادی رو صرف خوندن چند تا مقاله فلسفی کردم! موضوع همه مقاله ها در مورد "عشق" بودن (یه پست جدا در این مورد می نویسم...)...

باز هم نه اینکه این کارها همه برنامه روزانم رو پر کرده باشن...ولی حوصله نکرده بودم نوشته جدید بنویسم...در ادامه همه اون اتفاقهای قبلی با اینکه اتفاقها به صورت مستقیم به خودم مربوط نیست ولی اثراتش باعث شده که هنوز هم شرایط روحیم مناسب نباشه...

 

پی نوشت: نظرهای 6 تا نوشته قبلیم رو جواب دادم، ممنونم از همگی :)...امیدوارم که به قسمت آرشیو انتقال پیدا نکرده باشه...تعداد نوشته های داخل صفحه رو زیادتر کردم...می بخشین از اینکه یه دفعه چند تا پُست میفرستم...نوشته هایی که همه رو با هم میذارم توی یه فاصله چند هفته ای در موردشون فکر کردم...ولی همشون رو با هم نوشتم....