جنبه پیچیده زندگی

یه شعر قشنگ خوندم....در راستای یه رویدادی می نویسمش....مفهوم نمادینش برام مهمه....

 

ساده است نوازش سگی ولگرد

شاهد آن بودن که

چه گونه زیر غلتکی می رود

و گفتن که "سگ من نبود"

 

ساده است ستایش گلی

چیدنش

و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.

ساده است بهره جویی از انسانی

دوست داشتنش بی احساس عشقی

او را به خود وانهادن و گفتن

که دیگر نمی شناسمش.

 

ساده است لغزش های خود را شناختن

با دیگران زیستن به حساب ایشان

و گفتن که من اینچنینم.

 

ساده است که چگونه می زییم

باری

زیستن سخت ساده است

و پیچیده نیز هم.

 

......................

انگار برای من زندگی فقط جنبه پیچیده خودش رو داره...........

دستی برای کمک....

یکی از دوستام چند وقت پیشا بهم گفت که خیلی براش جالبه که من همیشه آرامش دارم....می گفت بقیه رو هر موقع می خواد باهاشون حرف بزنه خودشون انقدر مشکلات دارن که حوصله گوش کردن ندارن....

خوب من گوش کردن به حرف دوستام و کمک کردن بهشون رو خیلی دوست دارم :) ولی حقیقتش اینه که من خیلی هم آدم قوی در برابر سختیها نیستم...خودم این طور احساس می کنم....

 

اندیشه مکن که شانه هایت سنگین شود

اندیشه مکن که از کشیدن بار دیگران ناتوانی

در شگفت می مانی از نیروی خویش

در شگفت می مانی که به رغم ضعف خویش

چه مایه توانایی!

احساس نیاز می کنم که دستی هم باید دستهای منو برای کمک بگیره.........

دقت....

با خودم میگم کاش انقدر حساس نبودم! خیلی وقتها خیلی خوبه، چون می تونم خیلی از قشنگی ها رو بفهمم و از فهمیدنشون بی اندازه لذت ببرم....:)

ولی این طوری رفتار آدمها گاهی به شدت آزارم میده....نه اینکه اشتباه بزرگی کرده باشن....ولی یه جورایی برام خیلی سخت تموم میشه!!

شاید هم خودم خیلی بیش از حد روی بعضی از چیزهای کم اهمیت تکیه دارم که رفتار بقیه رو هم انقدر روش دقت میکنم....

شاید زیاد برام پیش اومده باشه که انتظاری که از بقیه داشتم رو برآورده نکرده باشن...دلیلش سادست! انتظاری که پیش فرض داشتم بیش از حد خوش بینانه بوده!!

می گویند!

برای نوشتن این جمله کلی فکر کردم...کلی برای خودم منطق و استدلال اوردم..کلی سعی کردم که خوش بین باشم! کلی سعی کردم که بی خیال بشم! و کلی سعی کردم که ننویسم! نتیجه بخش نبود!!

من که باور نکردم هنوز! ولی می گن اینجا همه مردم فروشن!!

خوب----بد

تقریبا 2 سال پیش به یکی از دوستام در مورد یه سری اتفاقایی داشتم حرف می زدم...بهش گفتم که "Sometimes it is good to be bad!" اون موقع درک خیلی خاصی ازش نداشتم......

 

..........

ضریب امنیت!

فکر کنم میزان امنیتی که برای محافظت از آسیب پذیری درونم، دور خودم دارم رو باید افزایش بدم....دوست ندارم که انقدر آسیب پذیر باشم....

ماه رمضان

ماه رمضان هم شروع شد.....بازم سرشار از بیمها و امیدها....یه حال و هواهایی داره که انگار هیچ موقع دیگه نمیشه بهشون دست پیدا کرد.....همین حال و هواها خودشون معجزه هستن :)

............

.......

...

می خواستم در مورد خیلی چیزها بنویسم......باشه برای دفعه بعدی .....

یه دنیا خاطره :)

کلمه هایی که فقط یه کلمه نیستن...یه دنیا خاطره خوب با خودشون دارن  :

-------------------------------------------------

.

سلام عرض می کنم خدمتون!

.

.

.

سمینار سال اول و پذیرایی

.

برنامه های فرهنگی

همش فکر و فکر...

اندیشه هایی برای گسترش.

صبحانه مفصل

.

------------------------------------------------