روز تولدم یک روز فوق العاده :)

روز تولدم امسال واقعا روز فوق العاده ای بود برام :) پر از اتفاقهای خوب و فراموش نشدنی :) واقعا احساس کردم که من واقعا فوق العاده خوشبخت هستم که این همه دوست خوب و عالی دارم :) یه عالمه دوست که هر کدومشون کلی برام با ارزشن :)

دیروز اتفاقهای مربوط به روز تولدم رو برای خودم یادداشت کردم...به صورت رویداد-رویداد که این رویدادها شامل (تلفن برای تبریک، sms برای تبریک، e-mail و e-card برای تبریک و تبریک به صورت on-line بود) و خوب از طرف دوستانم 26 تا رویداد فوق العاده خوب برام اتفاق افتاد :) و البته 3 تا هم تبریک در gazzag و orkut داشتم از طرف دوستانم که چون بیشتر جنبه رسمی داره جزو این 26 رویداد حساب نکردم...

این 26 رویداد همشون برای من فوق العاده عالی و خوشحال کننده بودن :) و جالبه که این 26 رویداد از طرف 18 نفر از دوستانم بود :)(بعضی از دوستانم مثلا هم  sms فرستادن هم تلفنی تبریک گفتن :) ) از این 18 تا دوست خیلی خوب 9 نفر دوستان دانشگاهی بودن و 9 نفر هم از دوستان غیر از دانشگاهیم :)

دوست داشتم که میتونستم تمام این 26 تا رویداد فوق العاده خوب رو بنویسم ولی هم خیلی زیاد میشه و هم بعضی از اونها رو اصلا نمی تونم به همون قشنگی و با ارزشی که برام هست بازگو کنم :) بعضی از اون رویداد های فوق العاده خوب رو به ترتیب اتفاق افتادن خیلی مختصر مینویسم در موردشون :):

 

---حدود 9 شب (روز قبل از تولدم و اصطلاحا شب تولدم! ) وقتی از دانشگاه خونه اومدم چنان surprise ای شدم که اصلا باورم نمی شد!!! یه هدیه ای که من اصلا باورم نمیشد که چطوری الان ممکنه که اینجا باشه!! و وقتی بازش کردم دیگه بازم اصلا باورم نمیشد که چطور ممکنه که هدیه این باشه!! :O بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---دوست خیلی خوبم که on-line بهم تبریک گفت و با همین امکانات محدود on-line انقدر من رو خوشحال کرد :) عکسهای خوشگل و بامزه به مناسبت تولدم برام انتخاب کرد و برام فرستادشون :) عکسهای کارتونی که واقعا خوشگل بودن...از کادوی تولد و کیک تولد گرفته تا بادکنک و مهمونهای تولدم! که واقعا من رو خوشحال کرد :) بازم ممنونم دوست خوبم:)

 

---e-mail خیلی قشنگ و فوق العاده ای که یکی از دوستانم برام فرستادش :) که 5 تا آروزی یه عالمه قشنگ برای تولدم داشت و کلی حرفهای قشنگ و دوست داشتنی که کلی برای من ارزش داشت :) هدیه ای رو که خواسته بودم هم برام فرستاده بود :) (هدیه ای که خواسته بودم یه توصیه به من بود) e-mail ای که تا حالا بارها خوندمش :) فرداش هم که روز تولدم بود بازم بهم کلی تبریک گفت :)‌ بازم ممنونم دوست خوبم:)

 

---7:35 صبح sms از طرف دوستی که با حدود هزار کیلومتر فاصله در ماهشهر هست و این sms از اون فاصله و اینکه به یاد من بوده من رو کلی خوشحال کرد :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---10:33 صبح بازم یه sms تبریک که خیلی خیلی خوشحالم کرد :) sms که پر از حرفهای قشنگ بود و در حالی داشتم میخوندم که حدودا 5 دقیقه بود از خواب بیدار شده بودم و کلی برای یه روز جدید بهم انرژی مثبت و عالی انتقال داد :) کلی خیلی خوشحالم کرد :) بعد از اون بازم بهم تبریک گفت و شب هم یه e-card قشنگ برام فرستاده بود :)‌ بازم ممنونم دوست خوبم:)

 

---بعد از اون on-line شدم و دوست خیلی پر انرژی، شاد و مهربونم on-line بود که بهم تبریک گفت :)...بعد از اون هم کلی ماجراهای شاد و بامزه در مورد comment گذاشتن داشتیم که هم کلی خندیدیم :)) و هم اینکه کلی من خوشحال شدم :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---همون موقع که on-line بودم e-card از طرف دوست خیلی خوب و قدیمیم برام رسیده بود که رفتم دیدمش :) با آرزوهای خوب و یه e-card که برای باز شدنش باید در یه بطری شامپاین رو  click  میکردیم که یه عالمه face خنده هم داشت! بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعدش تلفن تبریک دوست خوبی که تازگیها برای فوق لیسانس خوندن رفته به شهر تاریخی یزد! :D اولین تماس تلفنی بود که من تاحالا از یزد داشتم! :D تبریکش کلی خوشحالم کرد...می دونم چون برنامه خوابیدن و بیدار بودن منو میدونه وقتی تماس گرفته بود که بدونه خواب نباشم ;) و شب هم هدیه ای رو که خواسته بودم(یه توصیه به من ) رو برام e-mail فرستاده بود...که حرفش کاملا درست و دقیق هم بود....بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون هم تبریک به صورت off-line و بعد از اون حرف زدن تلفنی با دوست فوق العاده خوبم که همیشه برای من کلی انرژی و نیروی مثبت بوده :) دوستی که کلی همیشه تاثیر داشته روی شخصیتم و کلی همیشه حرف زدن باهاش خوب بوده برام :) تازه sms هاش که واقعا جالبن!! :O ! :)) حدودا فکر میکنم 45 دقیقه با هم حرف زدیم که یه عالمه احساس خوب پیدا کردم و به روش خاص خودش بهم کلی تبریک قشنگ گفت :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون هم بازم یه sms تبریک از طرف دوست خانم دکترم :) (البته وبلاگم رو نمیخونه...چون همیشه کلی گرفتاره...) مثل همیشه حرفهاش پر بود از صمیمیت و مهربونی :) واقعا  کلی هم منو خوشحالم کرد :) با اینکه میدونم درگیر کارهای پایان نامه و فارغ التحصیلیش هست کلی خوشحال شدم که یادش بود و تبریک گفته بود بهم :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون یه اتفاق فوق العاده خوب افتاد که اصلا من باورم نمیشد!!! کلی surprise شدم وقتی sms دوست فوق العاده خوبم رو دیدم که مشهد رفته بود! :O دیدن sms به خودی خودش منو کلی surprise کرد!! (چون این دوست خیلی خوبم مدتها بود که sms نداشت و من همیشه کلی دلم میسوخت!) خلاصه هم دیدن sms فوق العاده خوشحالم کرد هم خوندم تبریک پر از مهربونیش :) و چند ساعت بعد از اون و بعد از اذان هم از یه جای خیلی خوب :) از حرم امام رضا باهام تماس گرفت که واقعا فوق العاده مثل همیشه و مثل همه کارهای قشنگ و زیباش من رو خوشحال کرد :)...حیف فقط وقتی تماس گرفت توی تاکسی بودم و نتونستم درست باهاش حرف بزنم!! :( ولی هم sms هم صحبت کردن تلفنی من رو بی اندازه خوشحال کرد :) و بازم لطف این دوست خوبم که به فکرم بوده و با این همه گرفتاریش هدیه هم برام گرفته بود :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---قبل از افطار هم دوست خیلی خوبم باهام تماس گرفته بود :) کسی که من علاوه بر اینکه دوست خیلی خیلی خوبی برای من هست از بسیاری از جنبه ها من فوق العاده احترام براش قائل هستم :) با اینکه خیلی وقت کم داشت برای اینکه باید سر وقت به وقت بلیط که گرفته بود میرسید....ولی در همون حالت هم کلی با متانت و آرامش که همیشه در حرف زدن و برخورد کردن داره باهام صحبت کرد و بهم تبریک گفت :) و توصیه ی خیلی خوب و مفیدی که قبلا خواسته بودم رو در کمال آرامش و صداقت باهام مطرح کرد و بعد از اون هم بازم حرفهای قشنگ و صمیمی که بین دو تا دوست خوب مطرح میشه :) کلی مثل همیشه من رو خوشحال کرد :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

{حدود 2 ساعت اینجا رو برای اینکه طولانی نشه ازش گذشتم...با اینکه این 2 ساعت هم خیلی خوب بود :) )

---بعد از اون حدودا 1 ساعت و نیم موبایلم خاموش بود...و بعد که روشن کردم یه sms از دوست خیلی خوبم داشتم که علاوه بر اینکه دوست خیلی خوبی هست همیشه من کلی باهاش راحت بودم :) sms نوشته بود که آخه آدم روز تولدش موبایلش رو خاموش میکنه!! :)) بعد هم تولدم رو بهم تبریک گفته بود :) اون شب چون جایی بود که موبایل درست خط نمیداد نشد که درست حسابی باهاش حرف بزنم ولی فرداش بازم لطف کرد و باهام تماس گرفت و تبریک گفت :) مثل همیشه با حالتی از اطمینانِ آرامش بخش و حرفهایی که کاملا احساس راحت و صمیمی بودن رو به من همیشه انتقال میده :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون شب بازم یه sms از طرف دوست خیلی متفاوت و جالبم داشتم که کلی هم خوشحالم کرد :) تولدم رو بهم تبریک گفته بود :) مثل همیشه بعضی از فعلهاش رو برای من جمع به کار برده بود بعضی رو مفرد!! خیلی وقت هم هست که فرصت نشده ببینمش...امیدوارم که زودتر ببینمش :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون هم وقتی e-mail هام رو check کردم یه e-mail کوتاه از یکی از دوستان دانشگاهی داشتم (که البته وبلاگم رو لینکش رو نداره) که خوب این دوستم هم کلا آدم متفاوت و جالبی هم هست...این e-mail تبریک هم منو خوشحال کرد :)...خودش هم on-line بود و بهم تبریک گفت....از این دوست خوبم هم بازم ممنونم :)

 

---بعد از اون هم یه e-mail از طرف یه دوست خیلی خوب که الان با همسرش کانادا رفته :) این e-mail تبریک که کلی هم e-mail کاملی بود من رو واقعا خوشحال کرد :) پر از مهربونی و صمیمیتی که همیشه در برخوردهای این دوستم وجود داره...پر از حرفهای قشنگ و پر از یه احساس واقعا خوب :) همین که یادش بود و به فکر بود برای من کلی ارزش داشت و حرفهای خیلی قشنگی که کلی من رو خوشحال کرد :) آخر سر هم یه عبارت قشنگ نوشته بود: "دوست شما ....." :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---بعد از اون هم آخر شب یه دوست خیلی خوب دیگم که در اون هدیه هیجان آور هم که اول از همه نوشتم نقش فعال داشتش :D بهم تبریک گفت :) مثل همیشه شخصیت خیلی محکم و شکل گرفته ای که داره از بین حرفهاش مشخص بود...خلاصه با این دوستم هم کلی حرفهای دوستانه با هم زدیم...در مورد طالع بینی هم حرف زدیم ;) خلاصه پایان خیلی خوبی برای روز تولدم بود :) بازم ممنونم دوست خوبم :)

 

---خوب تاحالا باید شده باشه 17 نفر ;) نفر آخری هم دوستم هست که برای فوق لیسانس آمریکا رفته(اسم دوستم مهدی هست) و قسمتی از e-mail که فرستاده بود به من هم تبریک گفته بود...چون ساعتشون از ما عقب هست روز اونها دیرتر از روز ما تموم میشه! احتمالا به وقت محلی اونجا هنوز تولدم بوده!! ولی اینجا روزش تموم شده بود ;) این تبریک هم من رو خوشحال کرد و از یه جنبه دیگه ای هم اتفاق مهمی بود...چون هم تعداد تبریکهای دوستای دانشگاهم با دوستان غیر دانشگاهی با هم مساوی شد...و هم اینکه من داشتم کم کم فکر میکردم که ظاهرا پسرها اصلا عادت ندارن به همدیگه تبریک تولد بگن! ;)

 

تک تک این اتفاقهایی که نوشتم برای من فوق العاده خوب بودن...بعضی از اونها رو حتی اصلا نتونستم اونقدری که برام خوب بودن به همون کیفیت تعریف کنم....بازم ازتون ممنونم دوستان خوبم :) و خوب دوستان خوب دیگه ای که که گرفتار بودن و یا ممکنه که یادشون نبوده :) و یا چون blogsky بعضی از ISP ها فی لتر شده نتونستن comment بذارن...
خوب قبول دارین که با این همه دوستِ خوب من واقعا خوشبخت هستم؟ :)

سالروز به دنیا آمدنم :)

۲۳ سال پیش در چنین روزی!‌ ساعت ۶ صبح بزرگترین حادثه در طول زندگی من رخ داد!‌ این حادثه آغاز زندگی من در این دنیا بود....:)
و باز هم این پرسشهای همیشگی که [چرا آمده ام؟...آمدنم بهر چه بود؟...به کجا می روم‌ آخر؟... ننمایی وطنم؟]
در مورد سالروز تولدم بعدا مفصل و کامل می نویسم :)

بازگفتن

کتاب قشنگی از گابریل گارسیا مارکز هست که اسمش (زیستن برای بازگفتن) هست....یه جمله فوق العاده قشنگی داره:

 

زندگی چیزی نیست که انسان از سر می گذراند، چیزی است که انسان به یاد می آورد و این که چگونه آن را برای باز گفتن به یاد می آورد.

 

خیلی جمله قشنگیه...خیلی از اتفاقهای زندگی مهم نیست که چطوری اتفاق افتادن مهم اینه که چه تاثیری روی شما داشتن....خوب بودن و بد بودن اون اتفاقها فقط وقتی مفهوم پیدا میکنه که شما چطوری اون اتفاقها یادتون میاد و اینکه چطوری برای باز گفتن یادتون میاد....

مثلا یه نمونه ساده زمانی رو در نظر بگیرین که به شدت درگیر درس یا یه پروژه بودین....در تمام اون روزهای سخت، کم خوابیدین به خودتون فشار اوردین و خلاصه سختی کشیدین...اگر نتیجش موفقیت آمیز بوده باشه الان اون اتفاقها رو چطوری برای باز گفتن به یاد میارین؟

زندگی ما چیزیه که برای باز گفتن به یاد میاریمش :)

 

دوستان خوب :)

من همیشه احساس میکنم که خیلی خوشبخت هستم....به خاطر یه عالمه نعمت خوب که تو زندگیم دارم...یکی از این نعمتهای خوب دوستان خیلی خوبه :) من با اینکه در دوستی آدم خیلی سختگیری هستم و معیارهام اصلا معیارهای درجه پایینی برای دوستی نیست، بیشتر از انگشتان دو تا دست دوست خیلی خوب دارم :) خوب این واقعا عالی و فوق العادست :) هر موقع که فرصتی پیش میاد که حرفهای یکیشون رو بشنوم و یا اینکه فرصت پیش بیاد با یه کدوم صحبت کنم نمیدونین که چقدر احساس خوب و فوق العاده ای دارم :) یه نمونه سادش رو که میتونین ببینین comment هایی هست که برای نوشته دوستان دانشگاهی میبینین....و خیلی دیگه از اون لحظات و احساس های فوق العاده خوب رو که نمیشه در سطح گفتن اوردشون....

این چند وقته هم بازم کلی احساس خوب از دوستان خوبم بهم منتقل شده :) احساس فوق العاده خوبیه که با یه دوست خوب و پرارزش صحبت میکنم...مشورت میکنم و یا به حرفهاش گوش میکنم :)

2 هفته پیش چند بار فرصت شد که با یکی از دوستان خیلی خوبم حرف بزنم و مشورت کنم، علاوه بر اینکه احساس خیلی خوبی از یه دوستی خوب پیدا کردم واقعا خیلی کمک بود برام :)، و دوستای خوبی که مستقل از اینگه با چه فاصله ای با هم حرف بزنیم یا ارتباط داشته باشیم دوستان فوق العاده ای هستن برای من :)

خیلی خوشحالم از این بابت :) خیلی تشکر از این بابت به دوستهای خوبم بدهکار هستم ;)

گربه!

هفته گذشته همه روزهاش رو نهار دانشگاه بودم....دانشگاه ما یه رستوران کوچیک داره که بهش میگن سلف آزاد! این روزهایی که دانشگاه بودم وقت نهار یه گربه سیاه و سفید که اندازش متوسط بود همیشه پشت در اونجا مظلومانه نشسته بود!! من در کل حیوونها رو دوست دارم البته نه خیلی زیاد و نه همشون رو! جالبه که درگیری بزرگ زندگیشون پیدا کردن غذا و زنده موندنه!

این گربه سلف آزاد هم دلم براش میسوزه! پشت در با ترس و لرز میشینه و "میو میو" میکنه که یکی بهش غذا بده! حالت تمنایی که توی نگاهش هست وقتی "میو میو" میکنه هم تاسف باره هم اینکه من احساس میکنم که وقتی میتونم کاری براش انجام بدم وظیفم هست که انجام بدم! هر چی باشه من آدمم! کلی فرقمه با یه گربه! و در اذای این فرقی که داریم که هدیه خدا بوده به من، منم باید از تواناییهام استفاده کنم و به گربه کمک کنم!

این چند روزه همش یه قسمتی از غذام رو پشت در اوردم و بهش دادم...یه جایی که برای بقیه کسایی که میخوان بیان توی رستوران مزاحمتی ایجاد نکنه...گربه هم دیگه باهام دوست شده! دیروز دم در داشتم باهاش حرف میزدم که دنبالم بیاد توی باغچه که غذاش رو اونجا بریزم که کثیف نشه جلوی در، بعد یه آقایی رد میشد با تعجب نگاه میکرد که من دارم چی کار میکنم!! :))

این گربه سیاه و سفید سلف ما یه کمی پای راستش میلنگه! نمیدونم که آسیب جدی دیده یا موقتیه! متاسفانه توی این دنیای بزرگ میلیون ها آدم هستن که از شدت بدبختی شبیه این گربه زندگی میکنن!! همه زندگیشون و تلاششون صرف این میشه که چطوری غذا پیدا بکنن و زنده بمونن! دردآوره خیلی...و خوب به نظر من کسایی که میتونن به اونها کمک کنن این وظیفه ای هست که در اذای راحتی که در زندگی دارن،و این راحتی هدیه ای بوده که از خدا گرفتن، بر عهدشون هست....تواناییهای ما که بیشتر میشه در برابرش مسئولیتهامون هم بیشتر میشه....

گربه ها رو که شنیدین که وقتی که غذا می خورن و سیر میشن کلا دیگه محل نمیذارن! این گربه هم از این قانون کلی مستثنی نیست! ولی خوب گربه ذاتش اینطوریه...و خوب از یه گربه باید اندازه یه گربه هم انتظار داشت دیگه!

 

باز هم شکایت شنیدن!!

امروز صبح که از خواب بیدار شدم...بعد از یه هفته، که هفته خسته کننده ای رو گذرونده بودم...و هر شب که خونه میومدم با وجود خستگیم با ذوق و شوق برای دوستان دانشگاهی e-mail می نوشتم این Off-line ها رو داشتم:

be nazare man mailha kheili eghragh bud, kheili ziad bood...

midunin man ke ba'd az chan vaght oomadam va delam mikhast mail bekhoonam, khob engar inhame, kheili mofid nist...

قضاوت کردن بر عهده خودتون باشه...شاید که پر توقع باشم ولی من انتظار برخورد بهتری رو دارم!! خیلی وقتها به دوستان دانشگاهیم گفتم که هر کسی که دوست نداره بگه من براش e-mail نمیفرستم...بعد هنوز من برام قابل درک نیست که چرا باید هر از چند گاهی شکایت در این مورد بشنوم!