نهفته در درون...

یه اتفاقی خیلی باعث شده که در مقابل یه انتخاب قرار بگیرم...میدونین گذشت زمان بسیاری از چیزها رو تغییر میده....و خیلی از آدمها در شرایط متفاوت که قرار میگیرن نهفته های درونشون رو آشکار میکنن...و خوب شاید اگه بیشتر دقت میکردم باید میتونستم حدس بزنم که آینده چه رخدادهایی رو قرار هست که رقم بزنه....چون در واقع نشان از نهفته ها رو میدیدم ولی باور نمیکردم!
پی نوشت! :این نوشته کاملا مربوط به یه اتفاق خاص در ارتباط با دانشگاه هست و انتخابی که به همون موضوع مرتبط با اون اتفاق خاص برمی گرده و خوب مسلما شامل هیچ کس دیگه ای نمیشه.

استفاده از جوانی!

این بار میخوام یه کمی نوشته های شخصی بنویسم!

وبلاگ خودم رو که نگاه میکردم یه کمی این طور احساس کردم که اگه یه کسی نوشته هام رو بخونه بدون اینکه منو بشناسه چه تصوری ممکنه ازم داشته باشه....

هفته گذشته هفته خیلی خوبی بود برام....از روز پنجشنبه تا شنبه با دوستام در یک اقدام هیجان انگیز با هم رفتیم مسافرت!

8 نفر بودیم که با 2 تا ماشین مسافرت رفتیم یاسوج و شیراز...جای همه دوستان واقعا عالی بود و خوش گذشت :)

جاهای دیدنی خیلی زیادی رو دیدیم....و خوب کلی با هم خوش گذروندیم...فقط از طریق ارتباط کلامی!! چون هیچ وسیله سرگرمی همراه خودمون نداشتیم! در واقع فقط گفتیم و خندیدیم...

از سفر هم که برگشتیم یه شب رو با همدیگه رفتیم فوتبال سالنی بازی کردیم! 2 تا تیم 5 نفره...من خودم با تقریب خیلی خوبی اصلا فوتبال بلد نیستم!! ولی خوب کلی خوش گذشت...

میتونم بگم در هفته گذشته از جوونیم کلی استفاده کردم....

امروز هم دوباره یه اتفاق خوب افتاد و اینکه دانشکده از اعضای فعال انجمن علمی تقدیر کرد که خوب منم یکی از اون اعضا و در واقع سخنگوشون بودم ;) نظرات بچه ها رو به استادها انتقال دادم....حرفهای استادها رو شنیدیم...آخرسر هم یه کادوهای کوچیکی بهمون دادن...که خوب در نوع خودش خوب بود خیلی....

***********                                                 

سفر که با بچه ها بودیم به این فکر کردم که کشوری که ما داریم کاملا بر اساس مردها برنامه ریزی شده! اگه بر فرض 8 نفر دختر بخوان چنین مسافرتی رو برن متاسفانه کاملا غیر ممکن هست!