یک روز شلوغ

نوشته قبلی که نوشته بودم اشتباه تایپی خیلی زیاد داشتم! یکی از دلایلش مربوط به این بود که خیلی روز شلوغی رو پشت سر گذاشته بودم و خیلی خسته بودم... من روزانه خیلی کم می نویسم ولی خوب ماجرای دیروز رو گفتم شاید جالب باشه بگم...
خوب دیروز آخرین امتحان پایان ترمم رو داشتم... شب قبلش تا ساعت ۱ شب بدون اینکه شام خورده باشم با دوستام کتابخونه دانشگاه بودیم و درس می خوندیم... تا رسیدم خونه شد ۱:۳۰ و تا اومدم شام بخورم و کتاب بخونم و کارهام رو انجام بدم و بخوابم ساعت نزدیک ۴ شده بود... صبح ۷:۳۰ بیدار شدم و بعد از صبحونه رفتم دانشگاه... ساعت ۱۱ امتحان بود و قبل از امتحان با دوستام یه کم رفع اشکال داشتیم.... امتحان از ۱۱ تا ۱:۳۰ بود که وقت امتحان تا ۲:۱۵ تمدید شد! بعد از امتحان بلافاصله که از جلسه ی امتحان اومدم بیرون یکی از دوستام اومده بود دنبالم که برای معرفی یه محصولی باید می رفتم یه جایی که ساعت ۳ باید اونجا می بودیم! به شوخی بهش گفتم که بر اساس کنوانسیون ژنو اسیرها هم حق دستشویی رفتن رو دارن! :)) چند دقیقه صبر کن برم دستشویی الان میام! خلاصه نهار نخورده با این دوستم بلافاصله رفتم اونجا... تا حدود ۴:۴۵ طول کشید و ساعت ۶ هم شرکت (یه جایی غیر از اونجا که بودم!) جلسه داشتیم! با عجله اومدم خونه فقط رسیدم چند تا Document بردارم و یه لیوان آب بخورم و برم شرکت... شرکت تا ساعت ۹:۳۰ جلسه طول کشید. ( یه بیسکوییت آخرش خوردم!) تو راه که میومدم پسر عموم تماس گرفت یه کاری داشت که خونه که رسیدم باهاش تماس گرفتم شد نزدیک ساعت ۱۱ و من سرانجام موفق شدم ساعت ۱۱ یه چیزی به عنوان نهار و شام بخورم! D: تا ساعت ۱۱:۳۰ شام خوردم بعدش اومدم از اینترنت اخبار رو سایتهای مختلف پیگیری کردم و چند تا وبلاگ خوندم و نزدیک ساعت ۱ بود که نوشته قبلی رو شروع کردم به نوشتن و خوب دیگه بعد از تموم شدنش از روش نخوندم... خلاصه یه دلیل غلطهایی که داشت خستگی زیادم بود...
*****
اگر کسی وبلاگ قرآن کتاب الهی رو می خونه و در مورد سبک نوشتنش پیشنهادی داره لطفا بگه... می خواستم یکی دیگه از سوره های قرآن رو امروز بنویسم گفتم قبلش بپرسم که اگر پیشنهادی در مورد سبک نوشتنش دارین لطفا بگین...

پی نوشت: توضیحات سوره المزمل (سوره سوم به ترتیب نزول) رو هم وبلاگ قرآن کتاب الهی نوشتم.

نظرات 5 + ارسال نظر
نوشین۱۷ دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ق.ظ http://Nooshin17.com

این کنوانسیون ژنو منو کشته بود :)) :))
ولی جدی چقدر خوبه وقت امتحات تمدید بشه من که باشم کلی ذوقمرگ میشم ولی ادامه دادن استرس امتحان آدمو اذیت میکنه البته من اصلا به ذهنم راه هم نمیدم که تو برای امتحان استرس داشته باشی ;) اونم با اینهمه برنامه ریزی وتواناییت;)

وقتش آخه واقعا کن بود! خود استاد هم می دونست وقتش کمه! بعد از ۲:۳۰ هنوز هیچ کسی تموم نکرده بود... من که آخرش هم با اینکه تمدید کرد وقت رو٬ وقت کم اوردم! D:

نوشین۱۷ دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:58 ق.ظ http://Nooshin17.com

در مورد وبلاگ قرآن کتاب الهی هم به نظر من داره خوب پیش میره :) بخصوص این پست آخر که در مورد سوره ء قلم بود که سورهء محبوب من هم هست:> این لینکهایی که برای تفسیرش میده خیلی خوبن :) البته اگر سعی کنی یه مقداریم از خودت و حست نسبت به مضمون اون آیه بنویسی خیلی خیلی بهتر میشه :)

ممنونم ازت :)
من از روی قصد در مورد نظر خودم نمی نویسم... در مورد نکته ها هم تا جایی که بشه کم توضیح میدم... می خوام جوری باشه که کسی که می خونه ترقیب بشه که خودش از تفسیرها (بخصوص بهترینشون به نظرم المیزان هست) بخونه هم اینکه تشویق بشه نظر و استدلال خودش رو داشته باشه...
من نظر خودم خیلی جاها هست که متفاوت از نظری میشه که در تفسیر المیزان اومده ولی به نظر من توضیحات تفسیر المیزان خیلی خوبه.

آلبالو خانوم دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ب.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

سلام
مرسی بابت تبریک
این روز رو از طرف من به هر خانومی که دوستش دارین (مامان و دوست جون و کلیه جاست فرند ها) تبریک وگویید!‌
هرچند شما سومین نفری بودین که به من تبریک گفتین. دو تا اس ام اس از دو تا آدمی که باهاشون رو در وایستی داشتم اومد و سومیشم کامنت شما بود!
این روزایی که آدم انقد خسته میشه نمی دونم چرا شبشم خوابش نمی بره! من که تا فرداش همش فرمولا رژه میرن تو سرم یا تو خواب راه حل جدید از حودم در وکینم !

سلام :)
ممنونم از لطفتون :)

بله درست میگین :>‌من که تا دو روز همش هی راه حل های جدید و خوب یادم میاد یا توی خواب دارم امتحان می دم هنوز! :))

ندا.ح دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ب.ظ http://gaahnameh.persianblog.com

آخی! چقدر کار :(

خوب بعضی از روزها هم اینطوری شلوغ میشن دیگه :)

سمیرا سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ http://yeadametanha.blogfa.com

خسته نباشی بعد این فعالیتها...یه خاطره تعریف کنم؟بی ربط؟!
این استاد اجزا محدود ما یه روز سر کلاس برگشت پرسید شماها رکورد فعالیت بی وقفتون ،بدون اینکه خوابیده باشین یا کم خوابیده باشین چند ساعته؟..بعد خودش گفت که دوره کارشناسی ارشد با بچه هاشون همچین کلایی داشتن(شریفی بودا)بعدم برا دادن پایان نامش رکورد 2.5روز داره که کلی تلاش کرده بود لحظات آخری و دلخوش که 4بعد از ظهر کارش تموم شده فردام ساعت 9 می خواد ارائه بده .یهو می فهمه اشتباه کرده یه جا رو بعدش تا8 فردا صبح داشته گنداشو جبران می کرده بعد اونم می ره دنبال ارائه و تا 5عصر اونجا بودن و بعدش می آد خونهدیگه 2.5روز تلاشش تموم شده بوده ،صاف می ره تو رختخواب.ساعت 10شب از خواب بیدار میشه می آد بیرون داشته رد می شده از جلو تلویزیون که می بینه برجای دوقلو فرو ریختن و تلویزیون بحثش اینه ...می گفت اینقدر دلم سوخت من آخرین نفری بودم که فهمیدم چی شده...
وبلاگ قرانتم که حرف نداره ،منم اولش اومدم بگم جای نظرای خودت خالیه ولی یادم افتاد تو یه پست اعلام کرده بودی که نظرات خودتو دخالت نمی دی تو این وبلاگ...خوبی بزرگش اینه که به ترتیب نزول سوره ها رو می نویسی...
وبلاگ احساستم بگم خوشحال شدم بالاخره بعد یه هفته یه چیزی نوشتی مطمئن شدم زنده ای دونقطه دی.
بعدشم در مورد مملکت و این حرفا واقعا"آدم می مونه نمی دونم چرا دیگه هیچ کس هیچی براش مهم نیست .همه از سیاست فرارین ...هیچ کس دوست نداره تو کار اینا سرک بکشه...یکیش خودم...هر کاری ام بکنن صدامون در نمی آد ...یه آقاهه یه روز تو تاکسی می گفت من زرنگم زندگی خودمو جمع کنم که برا پول یه دونه نون نمونم چی کار دارم به اینا و ماشینای فلان بیسارشون..الانم که سرمون گرمه با بنزین....زد به سرم بشینم یه چیزی بنویسم...
وبلاگ اندیشه اما:مثلا اومدیم برا این پستت کامنت بذارما مگه میشه؟برو پست بعدی کامنتشو بخون

ممنونم :)
خاطره جالب بود! :))
من ۴۸ ساعت هم شده که بیدار بوده باشم... بعد از حدود ۳۵ ساعت دیگه آدم اصلا خوابش نمیاد گیج میشه! من هم چند باری که بیشتر از ۳۵ ساعت بیدار موندم آخرش کاملا گیج شده بودم دیگه! :))
****
آره خوب برای وبلاگ قرآن تا جایی که بشه نظرات خودم رو نمیگم... کلا هر بحث اعتقادی رو من همینطور هستم که نظر خودم رو تا جایی که بشه در بحث دخالت نمی دم و فقط توی همون سیستم فکری که اون طرف حرف میزنه باهاش حرف میزنم و جوابش رو میدم... الان خیلی از دوستانم نمی دونن که من عقایدم چطوری هست!
****
وبلاگ احساس رو نمی نوشتم اینجا رو که نوشته بودم! :))
****
آره واقعا درست میگی...
****
کامنت پست بعدی رو هم دیدم مرسی :>

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.