نظریه های زیگموند فروید

مدتی پیش جایی در مورد نظریه زیگموند فروید(Sigmund Freud) بحث پیش اومد...بخصوص بعضی از آدمهایی که ادعای مسلمونی دارن به شدت از فروید بدشون میاد در حالی که اگر ازشون بپرسی نظریه فروید چی بوده حتی بیشتر از 1 جمله نمیتونن در موردش حرف بزنن! و این واقعا جای تاسف داره که عده ای از آدمها فقط از روی تعصب یا چیزی که از کسی شنیدن و هیچ کدوم چیزی در موردش نمیدونن، داد و فریاد راه میندازن! غیر از نظریه فروید خیلی مسائل دیگه هم هست که یه عده از روی نا آگاهی در موردش حرف میزنن، قضاوت میکنن و حتی داد و فریاد راه میندازن!

عادتی هست در بین بعضی از آدمها که فکر میکنن که هر چیزی که فقط به گوششون خورده رو میتونن در موردش نظر بدن! در حالیکه که خیلی از مسائل احتیاج به مطالعه زیاد و فکر کردن دارن تا بعد از اون بشه نظری داد یا قضاوت کرد....

در مورد یکی از نظریه های فروید به اسم Psychosexual Development یه مدتی نوشته های مختلفی رو خوندم بخشی از نظریاتش به صورت علمی رد شدن و بخش دیگش پذیرفته شدن و الان جزو درسهای روانشناسی تدریس میشن...لینک چند تا از اون نوشته ها رو میذارم که اگر علاقه دارین بخونین...

 

معرفی فروید و نظریه هاش

کارها و تئوری هاش

نظریه Psychosexual development

توضیح کامل در مورد نظریه های فروید و نظریه های مرتبط در روانشناسی

 

فوتبال

فوتبال ایران 3 بر 1 به مکزیک باخت...از نتیجه زیاد ناراحت نشدم...همیشه مخالف این هستم که ورزش خودمون رو زیادی بزرگ بکنیم...مکزیک به هر حال تیم قوی تری نسبت به ما هست...

تیم ایران غیر از نتیجه چیز مهمتری رو باخت که اون مهم بود...گل دوم رو که خوردن از مبارزه ایستادن و این شکست اصلی تیم بود...در هر جای زندگی لحظه ای که از مبارزه دست بکشین همون لحظه، لحظه شکست میشه....

تیم ایران نتونست 90 دقیقه مبارزه کنه و این شکست بزرگی برای تیم ملی هست....تیم در شرایط مختلف باید بتونه مدیریت خودش رو داشته باشه و برای اتفاقهایی که میفته برنامه ریزی داشته باشه که چیکار بکنه...اشتباه رو هر بازیکنی و در هر سطحی ممکنه که انجام بده...تیم خوب تیمی هست که این اشتباهات رو بتونه جبران بکنه....

************

تفسیرگرهای فوتبال ما هم مثل خیلی دیگه از مردم به شدت نتیجه گرا هستن...مثلا بازی ژاپن و استرالیا اگه 7 دقیقه زودتر تموم شده بود تفسیرهایی که از بازی میشد همش در این راستا بود که چقدر مربی خوبی دارن! و چقدر بازیکنها خوب بازی کردن! همینطور که بین دو نیمه همین حرفها رو میزدن ولی به خاطر همون 7 دقیقه نتیجه این شد که در تحلیل بازی تفسیرگر گفت زیکو مربی ژاپن اصلا به درد مربیگری نمیخوره!

عادت خیلی اشتباهی هست که عمکرد هر کسی یا هر تیمی رو فقط در نتیجه ای که گرفته جستجو بکنیم....

جمع های متفاوت

در جمعهای متنوع و متفاوت بودن رو دوست دارم...به نظر من آدمهایی که همه عمر و زندگیشون رو با یه عده آدمهای ثابت میگذرونن خیلی از تجربه ها رو هیچ موقع به دست نمی یارن و دیدشون محدود باقی می مونه....

مسافرت دو روزه ای رو با جمعی رفتم که غیر از سمن بقیه رو برای اولین بار بینشون بودم...کلی بهم خوش گذشت....و کلی تجربه های جدید به دست اوردم...

چند تا از عکسهاش رو وبلاگ سمن میتونین ببینین.

 

دستمالی روح

دوست خیلی خوبی حرف قشنگی بهم گفت، "اگر هر کسی با آدمهای زیادی دوستی نزدیک داشته باشه و مرتب این دوستیها رو عوض بکنه اون آدمها روحش رو دستمالی میکنن و دیگه اون روح مثل قبل نمیتونه باشه"...

این حرف رو خیلی دوست دارم...دوستی که برای نیازهای کوتاه مدت باشه رو اصلا نمیپسندم...بخصوص دوستیهای نزدیک رو اگر کسی به صورت یه سرگرمی بهش نگاه بکنه...

خیلی از ابراز احساسات، خیلی از خاطره ها، خیلی از احساسات درونی اصلا چیزهای ساده و پیش پا افتاده ای نیست که بشه با هر کسی که از راه میرسه و قراره که بره تقسیمشون کرد...

همه اینها به نظر من نوعی تقدس داره که اصلا نباید خرج هر کسی کردش...و مهمتر از اون اگه برای شخص مناسبی هم ازش استفاده نشه بارهای بعدی دیگه اصلا مثل بار قبل(بخصوص بار اول) نمی تونه باشه...چون اون آدم دیگه آدم قبلی نیست...کسیه که "روحش دستمالی شده"...

 

 

..

بعضی چیزهای خیلی عادی وقتی برای آدمهای خیلی خاص استفاده میشن دیگه از حالت عادی بودن خارج میشن و اونها هم تبدیل به یه چیز خاص میشن...

دلیلش سادست...به خاطر اینکه اون چیزهای عادی نشانی از اون آدمهای خیلی خاص دارن...و دیدن اونها یا برخورد داشتن باهاشون یاد اون آدم خاص رو به ذهن میاره...

نمونه های سادش...مثلا اشیای ساده و شخصی آدمهای مهم که به قیمتهای چند میلیون دلاری به فروش می رسن...

و نمونه های پیچیده تری که هرکسی میتونه برای خودش داشته باشه...اینکه لباسهای خاصی رو برای جاهای خاص بگذاره...اودکلن یا عطر خاصی رو فقط در مواقع خاصی استفاده بکنه...و به صورت طبیعی اون چیزهای خیلی ساده به خاطر خاص بودن شرایط تبدیل به چیزهای خاص میشن...

من همیشه اعتقاد دارم که تمام چیزهای با ارزش باید در جایی استفاده بشن که از ارزششون کمتر نباشه...به همین خاطر چند وقتییه که به کسی اجازه نمیدم در حرف زدنش سکوت داشته باشه...خودم هم سکوت نمیکنم...چون اونقدر برام با ارزشه که فقط یه وقتهای خیلی خاص دوست دارم اتفاق بیفته و این خاص بودنش رو اصلا حاضر نیستم از دست بدم...و خیلی چیزهای با ارزش دیگه ای مثل ".."

  

قشنگ روزگارم

از آلبوم جدید "فرامز عاصف" قسمتی از یکی از آهنگهاش رو فوق العاده دوست دارم....آهنگ قشنگِ روزگارم (از اینجا می تونین download اش بکنین) (ای همه دار و ندارم....ای قشنگِ روزگارم...من به عشقت عادتی دیرینه دارم...تو نباشی من کی هستم؟...) کل آهنگش کاملا یه آهنگ معمولیه به نظرم...ولی عبارت "قشنگِ روزگارم" و "همه دار و ندارم" رو خیلی دوست دارم....

اول اینکه کلمه قشنگ رو دوست دارم خیلی...مفهوم خوبی برام داره :) و اینکه ممکنه که این دنیا قشنگهای زیادی داشته باشه...خیلی از اون قشنگها میتونن فقط وجود داشته باشن و من هیچ حسی نسبت بهشون نداشته باشم...ولی قشنگ روزگارم عبارتیه که بار عاطفی داره...یعنی ممکنه قشنگترین کسی نباشه که وجود داره یا من دیدم...ولی قشنگِ روزگارم میتونه باشه....کسی که هرجوری که هست برای من قشنگترینه :) چون حس عاطفی نسبت بهش دارم...

یه وقتهای هم هست که هر آنچه که آدم داره بی ارزش میشه و همه دار و ندارش فقط یه نفر میشه...

 

ای همه دار و ندارم....ای قشنگِ روزگارم...

 

....

 

خوشبختی...

دوست خیلی خوبی حرف قشنگی رو برام خوند: "اگر خوشبختی مفهومی داشته باشد و من به آن مفهوم معتقد باشم من انسان خوشبختی هستم"....حرف خیلی قشنگیه :)

برای خوشبختی تعریف مشخصی وجود نداره...معیارهای ثابتی هم وجود نداره...و جالب اینجاست که تعریف کردن بدبختی خیلی ساده تر از تعریف کردن خوشبختی هست!

انسانهای بدبخت رو شاید بشه از دور هم تشخیص داد ولی برای پیدا کردن خوشبختی فقط باید درون انسانها رو جستجو کرد...کاری که اصلا ساده نیست ولی تنها چیزی که میتونه خوشبختی یه نفر رو تضمین بکنه اعتقاد و احساس قلبی اون شخص در خوشبخت بودنه...

همزمان با تعریف خوشبختی و بدبختی تعریف دیگه ای هست در مورد آدمهایی که نه احساس خوشبختی میکنن نه احساس بدبختی! این دسته دلایل متفاوتی میتونن داشته باشن...

ممکنه که انقدر درگیر روزمرگی باشن که فرصت فکر کردن به خوشبختی رو نداشته باشن...ممکنه که انقدر گرفتاری داشته باشن که نخوان در مورد سوالی که پاسخ بهش نیاز ضروری در اون لحظشون نیست فکر بکنن...و ممکنه که تعریف درستی از خوشبختی برای خودشون نداشته باشن...

بسیاری از ما نمیتونیم جواب این سوال رو به راحتی بگیم...آیا من خوشبختم؟ به خاطر اینکه معیارهای خوشبختی رو نمیتونیم در حالت کلی تعریف بکنیم...به نظر من تا حدودی هم منطقی هست....

چون نیازهای لحظات مختلف ما متفاوت هست و خوشبختی بر اساس همون نیازها تعریف میشن....گاهی احساس خوشبختی در داشتن یه خانواده خوب و دوستانه خوبه...بعضی وقتها احساس خوشبختی میتونه پایان امتحانها باشه! و گاهی احساس خوشبختی میتونه حتی سیر شدن بعد از غدا باشه!

و خیلی جالبه که ما برای اینکه احساس خوشبختی کنیم معمولا به چیزهایی که داریم فکر نمیکنیم! برعکس به چیزهایی که نداریم فکر میکنیم!!

مثلا اگر از کسی بپرسین که تو خوشبختی؟ احتمال زیاد به این فکر میکنه که پول فراوون برای اینکه هر کاری بخواد بکنه نداره! یا اینکه مثلا در بهترین دانشگاه دنیا در حال تحصیل نیست....یا اینکه رفاه اجتماعی و اقتصادی به اندازه کافی نداره...و همه اینها باعث میشه که در جواب این سوال مردد بمونه!

ولی خیلی ساده وقتی به چیزهایی که داره فکر بکنه این سوال رو راحت تر میتونه جواب بده....حتما آمار گشنگان و میلیون ها جمعیتی که شدیدا زیر خط فقر هستن رو میدونین...آمار کسایی که درگیر جنگ و بیماری و خیلی اتفاقهای بد دیگه هستن رو شنیدین! کمتر از 1 در صد از کل جمعیت دنیا تحصیلات عالی دانشگاهی دارن!! 1 درصد عدد جالبیه برای فکر کردن!

ممکنه که هر کسی خیلی کاستیها و کمبودها توی زندگیش داشته باشه...ولی از لحظه ای که تصمیم میگیره که خوشبخت باشه خوشبخت خواهد بود! چون میتونه دلایل کافی برای خوشبخت بودنش پیدا بکنه و به اون دلایل واقعا معتقد باشه...

"اگر خوشبختی مفهومی داشته باشد و من به آن مفهوم معتقد باشم من انسان خوشبختی هستم"

تخفیف!

من همیشه اعتقاد دارم که به خاطر چیزی باید انرژی صرف کنم که ارزشش رو داشته باشه...یا در واقع به این فکر میکنم که در اذای چیزی که دارم به دست میارم چه بهایی دارم می پردازم...

به همین خاطر هر موقع که قصد خرید چیزی رو دارم برای تخفیف گرفتن هیچ اصراری ندارم! معمولا اینطور میپرسم که "چقدر تخفیف داره؟" یا اینکه پول رو کامل میدم و میگم هرچقدر تخفیف داره خودتون پس بدین!

و خیلی مسالمت آمیز یه تخفیف معقول میگیرم...ممکنه که تخفیف زیادی نباشه ولی در عوض انرژی خودم و فروشنده رو صرف چیزی نکردم که زیاد ارزش نداره...و مهتر از اون به خاطر تخفیفِ بیشتر، از ارزش خودم کم نکردم...بهایی که بسیار پر ارزشتر از اون مبلغ تخفیف هست...

 

اتفاق ساده روزمره...

بیش از یک سال هست که به صورت تیمی در تلاش برای چاپ یه مجله تخصصی مهندسی برق هستیم...امروز چاپ شدش به دستمون رسید....اتفاق خوبی بود که خوشحالم کرد خیلی...

تیراژ 500 نسخه چاپ کردیم...و من جزو هیئت تحریریه (برای بازبینی و اتنخاب مقاله ها) بودم و خودم هم 2 تا مقاله داشتم...

 

تحسین آفرینش کردگار...

من از اینکه پسر آفریده شدم کاملا راضی هستم...و اگر قرار بود بار دیگه به این دنیا بیام و جنسیتم رو خودم انتخاب بکنم باز هم بدون شک انتخاب میکردم که پسر باشم (شاید چون الان افکار پسرونه دارم)...

مثلا گه گاهی دوست دارم شبها میرم قدم میزنم تنهایی...اگر دختر بودم به خاطر نبود امنیت نمیتونستم...در حالت کلی خیلی از محدودیتها رو ندارم....

و اینطور فکر میکنم که جامعه ما طوری هست که مردسالار هست و در حالت کلی امکانات و شرایط جامعه برای مردها بهتر از خانم هاست....و معمولا در فرصتهای برابر مردها شانس رشد بیشتری رو دارن...

با همه این توصیفات...به عنوان شخص سوم اگه بخوام نظر بدم من خدا رو به خاطر خلقت دخترها خیلی بیشتر تحسین میکنم...خداوند با خلقت دخترها( و طبیعتا مادرهای آینده) نشانه هایی از خدایی رو روی زمین خلق کرده...ویژگیهایی مثل مهربانی، فداکاری، دلسوزی که بدون شک در حالت کلی در خانمها بیشتر از آقایون هست هر کسی این ویژگیها رو حداقل در مادر خودش دیده....اینها ویژگیهای خداگونه هستن که در زمین آفریده شدن و به همین خاطر فوق العاده هم با ارزش هستن...